
اگه حمایت شه پارت بعد رو میزارم؛)
+ من جونگکوکم و تو؟ _ اسم من اِمیلی هست ولی همه اِمی صدام میکنن. یکی از بچه ها پرید وسط حرف مادر بزرگ گفت: مادر بزرگ؟ این اسم شما نیست؟ و همین طور اسمِ - این بار مادر بزرگ پرید وسط حرفش و گفت: بچه ها میزارید داستان رو تعریف کنم یا نه؟ و ادامه داد: جونگکوک لبخندی زد و گفت: خوشبختم، لطفا همراهم بیا تا بریم خونهمون . _ ام ببخشید تو لطف داری ولی فکر نمیکنی زیادی مهربونی؟ + خب میدونی، من خیلی خیلی تنهام ، مامانم هم همیشه دوست داشت دختر داشته باشه و خب تو میگی از ی دنیای دیگه امدی درسته؟ من میتونم کمکت کنم . امی لبخندی زد و همراه کوک راه افتاد . بعد از یک ربع پیاده روی اونها به خونه یا بهتر بگم عمارتِ فوق الاده ی جونگکوک رسیدن. امی وقتی به اون عمارت رسید رو به کوک گفت: واقعا این خونه ی شماست؟ + اره چطور؟ _ خدایا خیلی خفنههه . جونگکوک لبخندی زد و وارد عمارت شدن، اونجا پر از گل های رز ابی و قرمز بود امی نزدیک گل های رز شد و در اون گم شد ، اون واقعا ی باغ گل بزرگ و زیبا بود ب امی که از گشتن توی باغ برای پیدا کردن راه خروج خسته شده بود بلند داد زد: جونگکوووک کجاایییی + دارم میااام باورم نمیشه هرکی میره اونجا گم میشه. کوک بعد از پیدا کردن اِمی دستش رو گرفت و به بیرون هدایتش کرد + این گل ها واقعا زیبان. _ مادرم اون هارو کاشته ، حتی پدرم هم چندبار اونجا گم شد خیلی عجیبه. کوک اینو گفت و درحالی که هنوز دست امی رو گرفته بود تا دوباره گم نشه به داخل عمارت برد . چلچراغ های بزرگ و زیبا ، سقف های نقاشی شده ایتالیایی ، گلدون های گل واقعا زیبا بود . کوک امی رو به اتاقی برد، ی اتاق بزرگ با ی تخت دونفره و کمد لباس و میز تحریر کوچکی ، تن دیوار های اتاق قفسه ی کتابی داشت که تشکیل شده بود از کتاب های : علمی، رمان های معروف ان زمان و کتاب های اموزش رزمی. کوک گفت: لطفا اینجا بمون تا برم مامانم رو پیدا کنم و رفت . امی یکی از کتاب هارو برداشت و روی تخت دراز کشید، واقعا همه چی فوق الاده بود .
کوک بعداز گشتن کل عمارت مطمئن شد که کسی خونه نیست امد توی اتاق و گفت: خب کسی خونه نیست، مامان بابای من اکثرا خیلی سرشون شلوغه. اِمی سرش رو از کتاب برگردوند و گفت: اها، این کتابت رو خوندی خیلی قشنگه. کوک امد سمتش و روی تخت نشست و گفت: نه هنوز نخوندم. و روی تخت خوابش برد ، حدود ده دقیقه بعد اِمی بلند شد و از اتاق بیرون رفت، به تمام اتاق های عمارت سر زد، تمام اتاق ها تخت های دونفره با روتختی های یک شکل داشتند. به سمت اشپز خونه رفت و با دیدن سگی جیغ زد! با جیغ او سگ به دنبالش دویید و امی فرار کرد. از پله ها بالا رفت و نفس زنان به اتاق کوک رفت و سگ همچنان واق واق کنان دنبالش بود، امی رو تخت کوک رفت و بیدارش کرد کوک بلند شد و با قیافه ی وحشت زده ی امی و واق واق های سگش خندش گرفت و رو به سگش گفت: هی اروم باش پسر. و نازش کرد
+ خدایا چقدر ترسیدم. کوک خندید و سگ از اتاق بیرون رفت. + امم کوک میگم بهتر نیست خونهتون رو بهم نشون بدی؟ _ بعدا خودت میبینی الان حوصله ندارم + ام باشه. _ میخوای ی اتاق برای تو پیدا کنیم؟ + اره حتما ولی بهتر نیست مامانت هم در جریان باشه؟ _ خب پس بریم کتاب خونه ی این اطراف؟ + اره فکر خوبیه . امی رفت بیرون و کوک هم بعد اماده شدن همراهش رفت، از خیابون ها با عمارت های زیبا رد شدن و به ی ساختمون تزیین شده با معماری های قدیمی رسیدن، رفتن داخل و سرسرای بزرگ و کتاب هایی که به ارامی توی هوا پرواز میکردند و بوی قهوه ، همه چی رویایی بود. برای بقیه این چیزها خیلی عادی بود ولی امی با حیرت نگاهشون میکرد. کوک گفت: خب چه کتابی میخوای؟ + درمورد خودتون، ام یعنی مثل همون جن قرمز پوش. _ صبر کن ببینم، اون جن قرمز پوش خیلی خوشگل بود؟ + اره _ و موهای بلوند داشت؟ + اره چطور مگه، میشناسی؟ _ اون ها خیلی وقته دیگه نیستن. کوک این رو گفت همراه امی به سمت کتاب های تاریخ جادوگری رفت.
بعدی توی نتیجهس / ناظر جان لطفا منتشر کن هیچ چیز بدی نداره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قصه هات باید چاپ شن
مرسیی💗💗😁
عالی عالییی عالیییییی بود🤩🤩🤩
💙💙💙
کپیه تو ویسگون بود
من اینو جایی ندیدم، کاملا ایده خودمه میشه لینکش رو بدی شاید اون کپی کرده.
نمیدونم شاید شبیه باشه بقیشو خواندم متفاوت بود
میشه لینکش رو بدی یا بگی اسمش چیبود؟
نمیدونم
عالی بعدی
تو بررسیه
دیروز پارت سه رو گذاشتم و رد شد، واقعا نمیدونم چه چیز بدی داشت . تو گردونه ی مثلا شانس هم برام محدودیت تست امده نمیتونم تست بسازم.🗿 به امید روزی که این قوانین مسخره ی سایت برداشته شه.
آمین
آمین
منم همیشه تو گردونه ی مثلا شانس برام محدودیت تست میاد
عالییییی💜
چی میشه یه روز یه جن بیاد به منم آینه بده برم پیش کوک🤣🤣
پارهههه🤣🤣
عالی بید:)...
منتطر پارت بعد هستیم:]♡
مرسی🌿💙
تا 600 تایی شدنم بک میدم
عررررر ب عنوان کسی ک عاشق و دیوونه ی کوکه و همینطور بایسش هم کوکه دارم میگم این بهترین فیکیه ک تا ب حال خوندم
واقعااا؟ مرررسی💙😯
هوم واقعن عاشق کوکم و انصافن فیکت عالی بود
اگ میشه برام پارت بعدو زودتر بفرس صبر ندارممممممم
تو بررسیه؛)
عالیه خیلی. خوشم اومد توروخدا بازم بذار زود زود بزار من همشون میخونم و لایک میکنم قول میدم
این دوسه روزی میزارم، ممنونم💙
مرسییی عزیزم 💜