شروع تلخ و پایان شیرینp4

ناظر منتشر کن منم زحمت میکشم همون توری که تو میکشی🥺💖

*به دلایلی که ناظر رد میکنه اگه کمه متاسفم* شبیه عروسک بود اروم در ماشین بستم و سوار شدم ماشین روشن کردم و به سمت خونش رفتم که تو راه گوشیش زنگ خورد روش نوشته بود«پرتغال خوشمزه🤍🧡»بدون اینکه به اینکه زنگ میزنه توجه‌هی کنم به راهم ادامه دادم که رسیدیم ماشین پارک کردم و از ماشین پیاده شدم و به اون طرف ماشین که یعنی طرفی که مری نشسته بود رفتم درش اروم باز کردم و ب‌غ‌ل‌ش کردم و بردمش تو و اروم روی تخت گذاشتمش

و رو گونش😘 کاشتم که لخندی زد ولی این لبخند هیچی از گریه هاش و بغضاش رو پنهان نمیکرد اروم روی زمین کنار تخت نشستم و بهش زل زدم که نفهمیدم که چند دقیقه یا چند ساعت گذشت که اروم چشاش رو باز کرد با ترس قبل از اینکه من ببنه به گوشیش ه*ج*و*م برد و قبل ار اینکه گوشی رو برداره چشاش بهم افتاد و بغض کرد و اروم جوری که ب زور میشد شنید گفت:این اتفاق خواب بود یا واقعیت؟ ادرین:اروم چشام بستم و چیزی نگفتم چون چیزی نداشتم من اون ادم نبود نه میتونستم بگم واقعیت نه میتونستم بگم خواب\کابوس مرینت با صدای بیشتری که هیچ فرقی با داد زدن نداشت گفت:جواب سوال من بده!

اروم و با ملایمت گفتم:د*و*س*ت داری کدوم باشه؟ مرینت که دیگه نتونست بفضش رو کنترول کنه با گریه گفت د‌*و‌*س‌*ت دارم خواب باشه ولی ولی‌....اروم بلند شدم و رفتم سمتش و ب‌غ‌ل‌ش کردم ‌و در گوشش گفتم:نه خواب بود نه واقعیت اون من نیستم مرینت چیزی نگفت و خودش بیشتر تو ب‌غ‌ل‌م جا داد

نمیدونم چند دقیقه بود که تو اون حالت بودیم که مرینت از ب‌غ‌ل‌م بیرون اومد و رفتم سمت دستشویی و قبل رفتش گفت:من فردا میرم نیویورک سعی نکن جلوم بگیری نه بخواطر کاری که کردی نه بخواطر اون لایلا میرم بخاطر درسام میرم من میخوام برم کلاس طراحی و بدون اینکه فرست بده من حرفی بزنم رفتم تو اپل کمی گیج شدم ولی تا به خودم اومد دیدم و چیزی که گفت تازه گرفتم از جام بلند شدم و تو اتاق راه رفتم یعنی منظور از این حرفا چی بود خیلی گیج بود کهههه