15 اسلاید امتیازی توسط: Lady noir انتشار: 4 سال پیش 275 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اميدوارم دوست داشته باشيد💖
قبل از شروع داستان يه چيزی رو بگم. تو پارت قبلی اون جايی که کراب روژ برای حاکماث نامه مينويسه ، اون قسمت نامه حذف شده ولی نميدونم چرا😢 من الان اينجا يه بار ديگه اون قسمت نامه رو مينويسم اميدوارم که حذف نشه. قسمت نامه=( ميدونم که تو حاکماثی و دست راستت هم مايوراعه ، اينو هم ميدونم که هيچکس جز ليدی باگ و کت نوار هويتتون رو نميدونه. پس بهتره تا هويتتون برای کل پاريس فاش نشده دست به دست هم بديم و ليدی باگ و کت نوار رو شکست بديم. Cr) تستچی جان ممنون ميشم اين قسمت رو منتشر کنی💖
آدرين: اول تو. مرينت: نه ، با همديگه. آدرين: باشه ، قبوله. مرينت: Spots off. آدرين: Clows in. - مرينت😳 + آدرين؟😳😳 مرينت: آدرين تو کت نداری؟ وای خيلی خوب شد🤩 آدرين: نه. اونقدر ها هم خوب نشد. مرينت: ی...يعنی چی؟ آدرين: من فکر می کردم ليديم يه دختر باهوش و فوق العادست ، نه يه دختر نونوای دست و پا چلفتی. مرينت: آ..آدرين م...منظورت چيه؟🥺 آدرين: منظورم اينه که همه چی تموم شد. مرينت: نه آدرين صبر کن😭 آدرين برگرد...نههههه😭😭
يه دفعه از جام پريدم ، سر و صورتم خيس خيس بود. يه نگاه به دور و اطرافم کردم ، تو اتاقم رو تختم بودم. + اوففف خداروشکر همش خواب بود. تيکی با يه چهره نگران اومد جلوم و گفت: مرينت خوبی؟ داشتی کابوس ميديدی ، کم مونده بود بلند اعلام کنی که آدرين کت نواره. مرينت: جدی؟ تيکی: آره ، همش داشتی اسم کت نوار و آدرين رو پشت سر هم به زبون مياوردی. خب...منم برای اينکه چيز بيشتری نگی مجبور شدم يه ليوان آب يخ خالی کنم روت😁 مرينت: برای بيدار کردن روش بهتری نداشتی؟ تيکی: داشتم ولی تو با دستت شوتم می کردی کف اتاق منم رفتم سراغ اين روش. مرينت: واقعا😂 خب تو الان خوبی؟ تيکی: آره خوبم. مرينت: خب من برم لباسامو عوض کنم و دوباره بخوابم( چون لباساش خيسه) تيکی: ب نظرم ديگه نخواب. مرينت: چرا؟ تيکی: چون يه ساعت ديگه کلاست شروع ميشه ، حداقل امروز زودبرسی مدرسه😂😂 مرينت: آره فکر خوبيه. آماده شدم و رفتم مدرسه. فقط آليا ، الکس ، کلوﺋی و سابرينا تو کلاس بودن. رفتم کنار آليا نشستم و منتظر خانم بوستيه شدم.
مدرسه که تموم شد قرار گذاشتيم که امروز همه باهم بريم سينما. آدرين: من فکر نکنم بتونم بيام چون طبق معمول پدرم نميزاره بيام😞همه بچه ها يه آه بلند کشيدن. کلويی: منم نميام چون نميخوام وقت با ارزشم رو صرف گذروندن با شما کنم. بعد رو به سابرينا کرد و گفت: زودباش سابرينا ، هنوز کلی کار داريم. يه چشم غره بهش رفتم و به آدرين گفتم: بزار منم باهات بيام شايد باهم تونستيم پدرتو راضی کنيم. آدرين: فکر نکنم جواب بده. مرينت: ولی به امتحانش می ارزه.
از زبان آدرين: بعد از اينکه از بقيه بچه ها خداحافظی کرديم راه افتاديم به سمت خونه. وقتی رسيديم ناتالی در رو باز کرد و رفتيم داخل. پدرم رو به روی در ، روی پله وايساده بود و چهرش يکم عصبانی بود ، ديگه عمرا اجازه بده برم سينما🙁 گابريل: آدرين...نگفته بودی مهمون داريم ، درضمن خيلی دير کردی. آدرين: امم..خب..آره تو راه که داشتيم ميومديم يکم دير شد. پدرم رو به مرينت کرد و گفت: خانم دوپن چنگ ، کاری داشتين؟ مرينت: من؟ نه...چيز...يعنی آره. امم..اومدم از شما اجازه بگيرم تا آدرين امروز همراه ما به سينما بياد. پدرم مثل هميشه با يه لحن خشک گفت: نميشه! رو به مرينت کردم و گفتم: گفتم که نميشه. مرينت رو به پدرم کرد و گفت: ولی آخه چرا؟ گابريل: شايد ميذاشتم ولی وقتی که از مدرسه زنگ زدن و گفتن که آدرين زنگ اول غاﺋب بوده نظرم عوض شد😡 مرينت رو به من کرد و خيلی آروم جوری که فقط خودم بشنوم گفت: مگه زنگ اول کجا بودی؟ آدرين: با حالت کت نوار داشتم با پدرم درباره همون قضيه حرف ميزدم ديگه. مرينت: اها. مرينت رو به پدرم کرد و گفت: ولی اگه اين دفعه رو قبول کنيد آدرين جبرانش ميکنه.
پدرم تا دوباره اومد مخالفت کنه ناتالی جلو اومد و دستش رو روی شونه پدرم گذاشت و سرش رو آروم تکون داد. گابريل: خيلی خب ، باشه. اينو گفت و رفت. از ناتالی تشکر کردم و رو به مرينت گفتم: الان ميام. رفتم کيفم رو گذاشتم توی اتاقم و برگشتم. مرينت تو حياط منتظرم بود. مرينت: منم به مامان و بابام يه پيامک دادم و گفتم با دوستام ميريم بيرون. آدرين: کاش کار منم با يه پيامک حل ميشد. مرينت😂😂 آدرين: بيا بريم. تو راه که بوديم مرينت گفت: فکر نميکردم يه روز بياد که بشينم التماس حاکماث کنم😂 آدرين: منم فکرشو نميکردم😂مرينت: خب...رسيديم ، همينجاست.
بعد از ديدن فيلم رفتيم پيش آندره بستنی فروش تا بستنی بخوريم. وقتی که من و مرينت باهم بستنی گرفتيم همه بچه ها فهميدن که ما باهميم و خيلی خوشحال شدن. صورت مرينت از خجالت سرخ شده بود😂 از صورت آليا معلوم بود که کلی سوال داره ولی گذاشته برای يه موقع ديگه. نزديکای شب که شد تصميم گرفتيم بريم خونه. من به بهونه اين که گوشيم گم شده مرينت رو نگه داشتم تا بقيه بچه ها برن. مرينت: يعنی واقعا يادت نيست آخرين بار گوشيتو کجا گذاشتی؟😐 آدرين: چرا ميدونم ، تو جيبمه. بعد گوشيم رو از تو جيبم آوردم بيرون. مرينت: خب پس چرا دروغ گفتی؟ آدرين: دروغ نگفتم که...يعنی تو دوست نداری امشب رو باهم تنها باشيم؟🥺 مرينت: ای شيطون😂 دستش رو گرفتم و باهم رفتيم داخل يه کوچه. مرينت: آدرين مطمعنی؟ اگه دير برسی خونه پدرت عصبانی ميشه. آدرين: مهم نيست. مرينت: خيلی خب پس بزن بريم. آدرين: Claws Out. مرينت: Spots On. و رفتيم سمت برج ايفل.
رسيديم و جای هميشگيمون نشستيم. ليدی: خب الان بچه ها فهميدن که ما با هم ديگه ايم و خيلی زود همه ميفهمن ، بنظرم بهتره تو حالت ابرقهرمانيمون مثل هميشه باشيم ، مثل دو تا همکار وگرنه ممکنه هويتمون لو بره. کت: منطقيه. مرينت يه خميازه ای کشيد و گفت: ديگه بهتره بريم. گفتم: باشه بريم ، فردا ميبينمت.ليدی: ميبينمت. نزديک خونه که شدم تبديل به آدرين شدم و رفتم داخل و درکمال تعجب ديدم پدرم منتظرم نيست. پلگ: خوبه پس ديگه نيس که سرت داد بزنه. بعد صداش رو مثل پدرم کرد و گفت: آدرين ، خيلی دير کردی 😡 آدرين: آره راست ميگی😂😂 بيا بريم بخوابيم خيلی خستمه. پلگ: قبل از اينکه بخوابی يه کممبر بده به من بعد بخواب. آدرين: توی کشو پره کممبر هست برو هرچقدر که ميخوای بخور. پلگ: آخجون🤩 منم انقدر خسته بودم که تا سرم رو گذاشتم رو بالشت خوابم برد😴
از زبان مرينت: امروز تعطيل بود و مدرسه نداشتيم بخاطر همين بعد از صبحانه دفتر طراحيم رو برداشتم و رفتم بيرون تا يکم طراحی منم. رفتم کنار برج ايفل و روی صندلی نشستم و دفترم رو باز کردم و مدادم رو برداشتم ولی چيزی به ذهنم نرسيد. يکم فکر کردم که شايد چيزی به ذهنم برسه ولی نرسيد. يه حس عجيبی داشتم ، ضربان قلبم تند تند ميزد ولی نميدونستم که از شادی بود يا.... تيکی: مرينت ، نيم ساعت شد هنوز چيزی به ذهنت نيومد؟ مرينت: نميدونم تيکی ، قبلا تا دفترم رو باز ميکردم کلی ايده داشتم ولی الان هيچ چيزی به ذهنم نميرسه. تيکی: شايد بهتره بذاری برای بعد. مرينت: باشه ولی الان بايد بريم يجايی تا تبديل شم. تيکی: چيزی شده؟ مرينت: نه فقط يهو هوس کردم تبديل شم. تيکی: باشه بريم. بلند شدم و رفتم داخل يه کوچه. مرينت: Tikki Spots On.
تبديل شدم و رفتم. خيلی دلم ميخواست با يکی تو پاريس بگردم پس گوشی رو برداشتم و زنگش زدم: پيشی زبونتو خورده ، لطفا پيغام خود را بزاريد ، بیـب. ليدی باگ: اوففف ، کت کجايی؟ اگه تونستی خودتو برسون به اينجايی که هستم. بعد گوشی رو قطع کردم و لوکيشن خودم رو براش فرستادم. 10 دقيقه شد نيومد...20 دقيقه شد نيومد. ديگه کلافه شده بودم. همين که اومدم برم يه دفعه يه صدايی از پشت سرم گفت: پـخ! يه جيغ زدم و برگشتم دستش رو گرفتم و به پشت برگردوندمش و با پام لقت زدم تو کمرش و افتاد دو متر اون طرف تر. به خودم اومدم و ديدم کت نواره!🤦 ليدی باگ: کت کِی ميخوای دست از اين ديوونه بازيات برداری؟ کت همينطور که با دستش سرش رو محکم گرفته بود گفت: مای ليدی دستت چقدر سنگينه....خب چی شد که گفتی بيام اينجا؟ ليدی باگ: می خواستم بگم بيا بريم.... +ليدی باگ! کت نوار!
برگشتم و ديدم صدای ناديا بود همراه با يه فيلمبردار که هميشه همراهشه. همينطور که نفس نفس ميزد گفت: ليدی باگ..کت نوار ، اين روز ها هيچ خبری ازتون نداشتيم ميشه يه مصاحبه باهم داشته باشيم؟ ليدی باگ: الان؟ ناديا: آره ، توی استاديوم. ليدی باگ: باشه. ناديا: عاليه ، ماشين اون پايين پارک شده ، ميتونيم باهم بريم. ليدی باگ: اممم... نه ممنون ما ميخواييم... کت پريد وسط حرفم و گفت: فکر خوبيه ، تو چی ميگی مای ليدی؟ ليدی باگ: باشه ، بريم. سوار شديم و رفتيم سمت استاديوم.
رسيديم و وارد شديم. مثل هميشه يه مبل دو نفره اون جا بود که جای من و کت بود و جلوی اون يه مبل تک نفره بود که جای ناديا بود با يه ميز پر از شيرينی که اون وسط بود. وقتی داشتن دوربين ها رو آماده می کردن کت حمله ور شد سمت شيرينيا😐 يه نفر از پشت دوربينا داد زد: آماده ايد؟ ضبط می کنيم. 3, 2, 1 شروع. ناديا: گيج نشيد اين فقط يه اخباره! اومديم با يه مصاحبه ديگه با ليدی باگ و کت نوار. همون موقع من و کت خيلی سريع و کوتاه برای دوربين دست تکون داديم.
ناديا: مدتی ميشه که نه خبری از کراب روژ هست و نه خبری از شرور. ب نظرتون اونا تسليم شدن يا دارن يه نقشه جديد ميکشن؟ کت: ب نظرم که اونا فهميدن نميتونن با من و مای ليديم در بيوفتن و فرار کردن😌 يه نگاه چپ به کت کردم و خودش فهميد و سريع دستش رو برد پشت گردنش و همينطور که يه لبخند زده بود گفت: خب راستش بايد بگم که جای نگرانی نيست چون ماهم نقشه خودمون رو داريم و آماده دفاع هستيم. ميدونستم که کت داره دروغ ميگه چون ما اصلا نقشه که هيچ حتی وقت نکرده بوديم که به اين موضوع فکر کنيم🤦 همون موقع نگاه ناديا به من افتاد و منم چون هول شده بودم سريع يه لبخند دلگرم کننده به ناديا زدم و حرف کت رو تاييد کردم.
ناديا: تا الان تونستيد که سرنخی از کراب روژ پيدا کنيد؟ ليدی باگ: راه های زيادی رو امتحان کرديم ولی کراب روژ هيچ ردی از خودش به جا نذاشته. بخاطر همين فکر ميکنيم که کراب روژ تنها نيست و واسه خودش يه اِکيپ داره ولی ماهم اکيپ خودمون رو داريم! ناديا: تا به حال به اين فکر کرديد که اگه يه روز کراب روژ رو شکست بديد ، بعد از اون شرور ديگه ای وارد پاريس بشه؟ يه لحظه همه جا ساکت شد. يه نگاه به کت کردم ، مثل اينکه اونم انتظار شنيدن همچين سوالی رو نداشت. بالاخره اون سکوت رو شکستم و گفتم: اممم...خب..تا به حال به اين موضوع فکر نکرده بوديم ولی اميدوارم که ديگه شروری وارد پاريس نشه تا مردم پاريس بالاخره در آرامش زندگی کنند. ناديا: خيلی ممنونم که به سوالاتمون جواب داديد. ليدی باگ و کت نوار: خواهش می کنيم. بعد از اينکه خداحافظی کرديم از استاديوم خارج شديم و رو يه صندلی نزديک پارک نشستيم. ليدی: ولی واقعا يه روز رو بايد بشينيم نقشه بکشيم. کت: آره موافقم.
ناديا: تا الان تونستيد که سرنخی از کراب روژ پيدا کنيد؟ ليدی باگ: راه های زيادی رو امتحان کرديم ولی کراب روژ هيچ ردی از خودش به جا نذاشته. بخاطر همين فکر ميکنيم که کراب روژ تنها نيست و واسه خودش يه اِکيپ داره ولی ماهم اکيپ خودمون رو داريم! ناديا: تا به حال به اين فکر کرديد که اگه يه روز کراب روژ رو شکست بديد ، بعد از اون شرور ديگه ای وارد پاريس بشه؟ يه لحظه همه جا ساکت شد. يه نگاه به کت کردم ، مثل اينکه اونم انتظار شنيدن همچين سوالی رو نداشت. بالاخره اون سکوت رو شکستم و گفتم: اممم...خب..تا به حال به اين موضوع فکر نکرده بوديم ولی اميدوارم که ديگه شروری وارد پاريس نشه تا مردم پاريس بالاخره در آرامش زندگی کنند. ناديا: خيلی ممنونم که به سوالاتمون جواب داديد. ليدی باگ و کت نوار: خواهش می کنيم. بعد از اينکه خداحافظی کرديم از استاديوم خارج شديم و رو يه صندلی نزديک پارک نشستيم. ليدی: ولی واقعا يه روز رو بايد بشينيم نقشه بکشيم. کت: آره موافقم.
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
سلام ببخشید اسم منم لیدی نواره میتونم این اسم رو بذارم باشه روی اکانتم یا باید عوضش کنم؟
عالی
سلام به همه
ببخشيد من چند باری پارت 15 رو گذاشتم ولی بررسی نشد🙁
گفتم شايد چون چند بار پشت سر هم ميزارم نميشه بخاطر همين يکم بينش فاصله انداختم
دو روز ديگه پارت رو ميزارم اميدوارم بررسی بشه💚
عالی بود باز هم بزار
سلام داستانت عالیههههههه
من همیشه پستاتو لایک میکنم و سعی میکنم کامنتم بزارم
ولی پارت بعد کی میاد ؟
سلام ببخشید من جای ایشون جواب میدم چون خودشون نیستند تا اونجایی که من میدونم پارت بعدی توی برسی هستش
سلام پارت بعدی کِی میاد پس؟🥺
سلام ایشون گفتند پارت بعدی ۴ماه در برسی از خودم نمیگم توی پارت ۱۳ اگر ببینید وقتی این نظر را دادند مال ۴ماه پیش بود
دنبالی به دنبال
دنبال شدی❤
سلام چرا پارت بعدی نمیاد
تو بررسيه❤
مثل همیشه عالی بود😍😍😍
مرسييييی😍💕
عشقا من واقعا معذرت ميخوام که انقدر دير ميزارم درس و امتحانام خيلی سنگينه اصلا وقت نکرده بودم که پارت بعدی رو بزارم😢😢 امتحان فردام رو که بدم سريع پارت آخر فصل يک رو ثبت ميکنم و ميريم برای فصل دو که قراره خيلی هيجان انگيز تر از فصل يک بشه😍 مرسی از کسانی که باهام موندن💕💖