ماجراجویی در پاریس فصل 4 قسمت 6 : شاهزاده سایه ها

گفتم کجاست به من بگو ای نگهبان معجزه گر های احمق اگر نگی می کشمت آن هم نه کشتن معمولی کشتن با درد و رنج نگهبان گفت : ب...با....باشه شاهزاده سایه ها بله استاد فو دیگر نگهبان نیست من را نکش التماست می کنم شاهزاده سایه ها گفت : خوبه که من را با لقب صدام میزنی باشه نمی کشمت ولی نگهبانی جعبه معجزه گر ها را به کی داده ؟؟؟؟ نگهبان : ب ........به لیدی باگ که همون مرینت دوپن چنگ هست داده شاهزاده سایه ها گفت : چییییییییییی به یک دختر نگهبانی را واگذار کرده فو دیوانه است در تمام تاریخ نگهبانا هیچ وقت یک زن نگهبان نبوده باید سریع اون رو بکشم و جعبه معجزه گر ها را از او بگیرم فعلا و نگهبان با ترس به رفتن شاهزاده سایه ها نگاه می کرد

یک ساعت بعد : یک رفتگر در حال کار بود او تمام شب در حال جارو کردن شهر بود خیلی کثیف شده بود ناگهان پول یکی از افراد شهر که کچل هم بود افتاد رفتگر پئل را برداشت و رفت پیش همان فرد دستی روی شانه اش زد شخص برگشت و وقتی رفتگر کثیف را دید ای کثیف برو به من دست نزن بعد که کیف پولش را در دستش دید با یک حرکت او را زمین و داغانش کرد و گفت : هم دزدی هم کثیفی : دزد کثیف

رفتگر خلی ناراحت شده بود گریه اش گرفته بود که ناگهان آکوکا رفت تو جاروش هاک ماث : دزد کثیف تو را به همین اسم صدازدند درسته پس نشانشان بده واقعا دزد کثیفی من به تو قدرتی می دهم که اگر با جاروت یکی را لمس و در همان حال اسم وسیله ای را که میخواهی را بلند بگی آن وسیله برای تو میشه فقط من دو چیز ازت میخوام اولی معجزه گر لیدی باگ دومی هم معجزه گر کت نوار دزد کثیف : بله هاک ماث

دزد کثیف هم هر که را میدید از او دزدی می کرد و چون دزد کثیف زیادی خرابی به بار نیاورد خبرش دیر پیچید و لیدی باگ و کت نوار دیر رسیدند البته بالاخره آمدند ولی عصر شده بود

لیدی باگ : کت ببین من خیلی خسته ام حال و حوصله ام ندارم یک نقشه دارم که سریع کار اینم تموم کنیم نقشم اینه ببین من فکر می کنم اکوما تو جاروشه من میشم طعمه تو هم قایم شو و تا اومد که معجزه گرم رو بدزده با پنجه ات جاروش رو نابود کن کت گفت : خیلی باهوشی بانوی من چشم

بعد با این نقشه ام توانستیم دزد کثیف را ببریم

وقتی شکستش دادیم کت گفت : بانوی من اگر یک بار دیگر ناراحت باشین می رم آن کسی که دلت رو شکونده پیدا می کنم و دخلش را میارم ها پس بخند من هم خندیدم و گفتم : پیشی باز بامزه بازی در اوردی و بعد به هم خیره شدیم آن قدر خیره شدیم که با صدای پیشی به خودم آمدم گفت : میای امشب هم با هم شام بخوریم من هم گفتم : اوووووم بزارررر باشه قبوله و بعد رفتیم با هم شام خوردیم خیلی خوشمزه بود

وقتی غذا تموم شد از کت تشکر و بعد خداحافظی کردم

رسیدم خونه ام خواستم برم شام بخورم که ناگهان به خاطر یک چیز به مرز سکته هم رسیده ام

خانواده ام توسط یک طناب بهم بسته و دهنشون دستمال بود ناگهان از پشت صدایی شنیدم که گفت : پس مرینت دوپن چنگ تویی من سرمم را چرخاندم و یک مرد کچلی را دیدم که یک عصا دستش بود ( بچه ها این همان مردی بود که رفتگر را اذیت کرد ) گفتم : ها.....ها ....هاک ماث ؟؟؟؟ گفت : چییییییی هاک ماث ؟؟؟؟ من فکر کردم تو نگهبان معجزه گرایی پس معجزه گر پروانه کجاست ؟ اینجا چه خبره مرینت دوپن چنگ اگر نگی می کشمت و من هم ترسیده و هم عصبانی و هم گیج بودم یک عالمه سوال بود که باید حل می شد و............

نظر بدید و اگر خوشتان آمد به بقیه هم بگید انجام بدن خیلی تعداد کسایی که انجام می دن کمه لطفا به دوستاتون بگید این تست رو انجام بدن ممنون خداحافظ