شرایط پارت بعد:۱۰ لایک و ۵ کامنت. بچه ها با توجه به شرایط اینترنت فکر نمیکنم خیلی حمایت بشه یا ویو بخوره، امید وارم خوشتون بیاد. 💙 ناظر عزیز چیز بدی نداره لطفا منتشرش کن.
انچه گذشت: بعد از جمع کردن صدف ها رفتیم و ناهار خوردیم بعد از ناهار تهیونگ تصمیم گرفت بخوابه چون میگفت خیلی خستهس و سرش درد میکنه، منم رفتم بیرون از کلبه و تختم مرغ هارو جمع کردم، از بین درخت ها رفتم و بلاخره رسیدم به ساحل ،ساحل خیلی زیبا بود و من تمام مدت به امدن ی کشتی فکر میکردم! تا اینکه دیدم از ی قسمت جزیره داره دود بلند میشه! یعنی کسی اتیش کرده بود؟ کس دیگه ای هم توی جزیره بود؟ شاید جزیره اتیش گرفته بود؟ ولی چطوری؟ هوا نه خیلی گرمه و نه رعد و برقی زده . بلاخره تصمیم گرفتم برم سمت اتیش تا ببینم چه خبره، از طرفی هم میترسیدم اگه ی قبیله ی ادم بود باید چیکار میکردم؟ تهیونگ پیشم نبود پس تصمیم گرفتم برگردم به کلبه. درحال برگشت به کلبه بودم و داشتم از میان درخت ها حرکت میکردم تا احساس کردم ی دست مچ پام رو گرفت و من زمین خوردم! وقتی افتادم زمین با تمام وجود جیغ کشیدم و از جام بلند شدم و با تمام وجود فرار کردم!!!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
پارت بعدی رو لطفا زود بزار
دارم مینویسمش؛)
ادمین تستت لایک شد بک بده
فالویی؛
تنکص
پارتت بعدییی عالیههه
ممنونم💙💙
ابرفضللللل
😂😂
خیلی داستانای خوبم واقعا لطفا زود تر پارت بعدم بزار
ممنونم، شرایط انجام شه میزارم💙
فک کنم یکیشونو گروگان بگیرن یا نمی دونم نظر یندارم😐👌
💙👌
پارت بعد هم بزااااااااااااار بزاااااار دیگههههههههه
تازه این پارتو گذاشتممم😂
دوباره بزار😂😂😂😂😂
فعلا که هنوز ننوشتمش😔😂 فردا امتحان ریاضی هم دارم..🗿
اع منم😐😐