سلام سلام! امیدوارم حالتون خوب باشه! ببخشید اینترنت قطع بود بخاطر همین نتونستم زودتر این پارت رو بزارم.
بعد از چک کردن تیپش در آینه لبخند رضایت مندی زد و از اتاق خارج شد از پله ها پایین اومد و به سمت اتاق پدرش قدم برداشت و اروم در زد. بعد از صادر شده مجوز ورودش در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد با دیدن عمه خانم و باباش که مثل همیشه در حال گپ زدن بودن لبخندی رو لبش نشست و با صدایی که رگ های خنده توش موج میزد گفت+ من آماده ام نمیخوایم بریم ؟؟؟ عمه: چرا عزیزم اول من و بابات میریم و بعدش تو و جونگ کوک میاید. راستی جونگ کوک رو ندیدی؟؟ + نمیدونم من از دیروز ندیدمش یه چند دقیقه صبر میکنیم اگر پیداش نشد میرم دنبالش. عمه: می جو! اون الان نامزدته!! بعد میگی ازش خبری نداری؟!!! با صدایی نسبتا بلند که نشانه ای از عصبانیتش بود گفت+ عمه جون!!!!!! اون نامزد من نیست!!!! چرا هی اصرار دارید من همش دنبال اون باشم؟؟؟ با صدای خنده عمه خانم نفس عمیقی کشید و چشماشو از عصبانیت بست.عمه: شبیه بابات هستی هیچ وقت طاقت نداری کسی بهت بگه بالا چشمت ابروعه!! با صدای پدر توجه هردو به آقای چوی جلب شد .با خنده گفت : خواهر و برادرزاده این بحث رو بزارید کنار الان مهمونا اومدن زشته که دیر بریم.می جو تو هم حواست باشه.+ چشم بعد از گفتن این حرف چند قدم عقب رفت و از اتاق خارج شد و بعد از اون عمه خانم و آقای چوی از اتاق به سمت سالن حرکت کردند.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
64 لایک
عالی
سولیجان؟؟محوجودی؟!
پارتبعدروبنویسدیگ
نمی خوای بزاری پارت بعدو
بزاااااااااااااار
پورت بعد:_
چی شدهههههه
نیستی چرااااا____(
پارت بعد
عالیییی بود😉😉
درجه یکع
حیلی گشنگه🙂🤍💜
عالی بود☆
فالوت کردم بک نمیدی؟🤝🏻