اقامتگاه ابدیp1

این رمان جدیدمه جدیدا هی پارتای جدید رد میشه واسه همین فعلا اینو نوشتگ

لانا ویو : باورم نمیشه که دارم اینکارو انجام میدم حالا چی بپوشم اههه این که نه خیلی بازه اینم خیلی بلنده اها این خوبه ( عکس لباس لانا ) سوار یه تاکسی شدمو رسیدم ک*ل*ا*ب ( ناظر جان رد نکن دیگه ) وارد شدم و به سمت اتاق اقای کیم راه افتادم یهو....

یهو یه پسره ستشو گ*ذ*ا*ش*ت د*و*ر ک*م*ر*م و گفت خانم خوشگله جایی تشریف میبرید میخوایید راهنماییتون کنم؟ فک کنم حالش خوب نبود ( میفهمید دیگه 😐 ) که یهو دوست اقای کیمو دیدم اسمشون چی بود ؟ اها اقای جعون که اومد گفت : سلام خانم لانا لطفا ازین طرف گفتم : اگه این اقا اجازه بدن حتما ...... یهو کوک ( فک کنید نوشته اقای جعون نوشتن آقای جعون و اقای کیم سخته اسمشونو میگم) بازوی پسررو گرفت برد یه گوشه در گوشش یه چیزای گفت که پسره یه جوری پریشون شدو حالش اومد سر جاش ( فهمیدید دیگه🙃 ) و سریع رفت و اومد پیشمو گفت.....

بفرمایید من بدجور ترسیده بودم ولی به روم نیاوردم ( راستی اون لباسرو تصور کنید مشکیه ) لونا : حتما بعد منو برد به سمت نمیدونم کجا بعد در زد و وارد یه اتاق دارک شد که توش پر وسایل قماربازی بود.... بله من برای همین به اینجا اومدم قمار

ته ویو : یهو شنیدم یکی در زد گفتم : بیا تو یهو کوک با یه دختره اومد تو و اومد جلوم واستادو گفت : قربان خانم جانگ لونا رو اوردم لونا ویو : یهو ته به مدت تقریبا سی ثانیه سرتا پامو برانداز کردو گفت : به به تجربه ی جدید تابحال بایه دختر قمار نکردم ( با لحن تمسخرآميز ) خوب بفرمایید سرفتیم سر میز کارت بازی....

و ته گفت : سر چی شرت ببندیم لونا : اگه من بردم باید بهم 100 میلیون وون بدی ته : و اگه من بردم تو باید.........

پایان ببخشید اسلایید اخر اینقد کم بود و ناظر جونم توروجان مادرت رد نکن به خدا خیلی زحمت کشیدم