شرایط پارت بعد:۱۰ لایک🤌 الان نت های همراه ملی شده فکر نکنم بخاطر همین داستانم زیاد ویو بخوره پس تا جایی ک میتونید حمایت کنید تا به منم انگیزه بدید💙🥰
نزدیک ی سنگ چیزی رو دیدم که مو به تنم سیخ شد!! خدایا اون چی بود؟ امکان نداره مگه میشههه تهیونگ ک از اون طرف قیافه ی وحشت زده ی من رو دید امد سمتم و پرسید: چیشده؟ + ی ی دوباره ی جسد!! تهیونگ رفت سمت جسد تا قشنگ بررسیش کنه! گفت: حتما دوست اون یکی بوده، چون بشقاب های توی کلبه سه تاعه پس یکی دیگه هم هست. درحالی دستش توی جیب اون اسکلت بود گفت: نگاه کن!! توی دست این هم ی قطب نماعه! با تعجب درحالی ک سمت تهیونگ میرفتم گفتم: دوباره؟! تهیونگ گفت : با توجه به این قطب نما الان ما سمت شرق ایم! + ولی قطب نمای قبلی ک توی جیب جسد قبلی بود میگفت ک ما سمت غربیم! _ نمیدونم، واقعا عجیبه. +بنظرم بهتره برگردیم به کلبه. _ قبلش باید بریم لب ساحل صدف جمع کنیم. راه افتادیم ک بریم، هوا انگار میخواست بارون بباره، کم کم اسمون ابری شد، تهیونگ داشت صدف جمع میکرد و من توی دریا ی ماهی دیدیم، تهیونگ رو صدا کردم و به زور اون ماهی رو گرفتیم و توی راه برگشت رعد و برق های زیادی صورت گرفت و ما به کلبه رسیدیم، ماهی صدف هارو توی کلبه گذاشتیم و رفتیم بیرون تا حیوون هارو بزاریم توی جاشون، تهیونگ گفت: بِلا اونجا رو! ی درخت بخاطر رعد و برق اتیش گرفته! + اخ جوووون بدو بریم ی شاخه ازش رو بگیریم تا اتیش درست کنیم. با خوشحالی رفتیم سمت درخت و ی شاخه ی اتیش گرفتش رو اوردیم توی کلبه و شروع کردیم به درست کردن اتیش ، بعد از تلاش های فراوان اتیش درست شد، رعد و برق هم تموم شد و بارون امد و نذاشت ک جنگل اتیش بگیره، ماهم ماهی و صدف های پخته شده رو خوردیم. + اومممم بلاخره غذای خوب. تهیونگ خندید و ظرف هارو بردیم بیرون با اب بارون شستیم، یکم خنده داره ولی باحال بود.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
اوه مای گااااد پارت بعدی پلیز
😁😁💙 هروقت شرایط انجام بشه پارت بعد رو میزارم؛)
ممنووونヾ(^-^)ノ
گذاشتم میتونی بری بخونی؛)