10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♚enna♚ انتشار: 4 سال پیش 1,077 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بریددددد بلایکید و برید پارت اخره باز تموم میکنم😁 نه ینی عروسی را نمیگیریم عزیزان تا خرید عروسی پیش میره بوچچچچ😊کامنت و لایک
آنچه گذشت(یونگی سعی میکنه خودشو برای خواستگاری از جونا اماده کنه اونو تو رستوران دعوت میکنه و پیشنهادو بهش میده با اینکه خیلی مغروره ولی دس پاچه شده دوست داره زود جواب جونا را بشنوه ولی).
.از زبان یونگی**
_آممم جونا جوابت چیه؟+یونگی ام تو اون نامه را خوندی؟_نه من حتی ندیدمششش.....
اهم پارازیت😂میریم قسمت دیگه داستان که هیجانی شه
داستان از زبان جین*
همینجوری نشسته بودیم و با جیمین و ته و جیهوپ چیز میز میخوردیم تقریبا همچی خوردیم_چقدر طول کشید.(جیمین+)+آاا هیونگ هنوز نیم ساعتم نشده که رفتن بالا هنوز فک کنم نگفته بهش _از بس که+چی؟خودت بودی چی میگفتی؟_ام خب من میگفتم..ام دوست داری همسرت ادم خوشتیپی مث من باشه..بعد اگه بگه اره میگم خب قبول میکنم همسرت بشم+وای هیونگ این چه مدل خواستگاریه؟
_پوف مزایا داره+چه مزایایی؟_خب منتطر نمیمونی بگه بله یا اینکه یه شرطی بزاره بله را گفته و نوبت توعه بگی بله و تمام دستشو میگیری میری+😂خب زاویه دیدتو عوض کن هیونگ....
داشتیم بحث میکردیم که یهو جونا از طبقه بالا به سرعت اومد پایین و پشت سرش یونگی_ایناا کجا رفتن؟+آام _گفتم کار عجیب بکنه نه دیگه +😂شاید دختره گفته باید زیر نور ماه ازم خواستگاری کنی_😌ممکنه....
(جین و جیمین و ته و جیهوپ بلند شدن که برن دنبال یونگی و جونا رفتن بیرون رستوران ولی ماشین نبود و اون طرف ترو دیدن ماشین داشت میرفت اول فک کردن دزد برده ولی نه یونگی و جونا بودن)
داستان از زبان یونگی*
نمیدونستم جونا درباره چی حرف میزنه ولی همش ازم میخواست که این پیشنهادم از روی ترهم نباشه_جونا میشه نگه داری؟+😣خب بگو من_پیاده شو بیا .....
رفتیم کنار خیابون نشستیم زیر نور ماه ._میخوای کامل حرفتو بزنی+ا پدر من تو نامه اصن بیا نامه رو بخون_باشه.....باز کردم نامه را
نامه(سلام دختر عزیزم جونای مهربونم فکر کنم موقعی که تو این نامه را میخونی من پیر شده باشم و تو ۲۰ و خورده ای سالت باشه..
من و مادرت سعی کردیم که بهترین زندگی رو برات بسازیم ..
نمیدونم چقدر میتونیم کنارت بمونیم تا شاد باشی به خاطر همین
اومدیم به کره و اتفاقی با خانواده مین یونگی آشنا شدیم که تو با یونگی دوست شدی .
میدونم بهترین حالت ها را با دوستات میگذرانی و از جونت مایه میزاری ...دخترم جوناتان این چیزیه که باید میدونستی...تو دختر واقعی ما نیستی...وقتی نوزاد بودی تو یکی از بهزیستی های کره بودی مادرت بچه دار نمیشد ما تو مرحله درمان بودیم ولی وقتی مادرت تو رو دید عاشقت شد و درمان و قطع کرد ولی ما به همه گفتیم تو بچه مایی ...ازت معذرت میخوایم به خاطر اینکه این چیز به این مهمی را بهت دیر گفتیم ما رو ببخش ....
اگر تو این سنی که هستی یونگی را پیداش کنی و ما نباشیم این نامه به دستت رسیده ولی اگه از طریق کس دیگه ای هست خوشبخت باشی دخترم ...مادرو و پدر یونگی بهت محبت میکنن تو با یونگی بهتر پیش خواهی رفت ما هنوزم مادر و پدرتیم)
باورم نمیشد اون جوناا ولی برام مهم نبود اون تو خانواده خیلی خوب بزرگ شده بود...به نظرم بهترین دختری بود که میتونستم باهاش باشم جونا گریه میکرد.
ولی من از ته دلم خوشحال بودم چون دیگه میدونستم مادر و پدر جونا به ازدواج ما راضین و اون مال منه حتی اگه نخواد انقدر باهاش حرف میزنم که بفهمه اون برای من بهترینه و این عشق ترهم نیس_آم جونا بیا بغلم خیلی سخته ولی ناراحت نباش تو بچه خانواده تانی فهمیدی؟
این عشق من نسبت به تو ترهم نیست این عشق از روی اخلاق توعه
چون تو تنها کسی هستی که منو به عنوان خواننده یا ادم مغرور یا تنبل نمیدونی و تو میتونی ارومم کنی .
جونا با من ازدواج میکنی؟
داستان از زبان جونا*
نمیدونستم چی بگم
اون پسر ارزوهام بود و تمام این سال ها مث دیوونه ها باهاش رویا میساختم....
عکساشو بغل میکردم ...
اون راز دار زندگیم بود
فقط اونو داشتم ...دوست دارم برای همیشه باهاش باشم؟؟
میخوام واسه همیشه پشتم باشه و مواظبم باشه؟؟
میخوام ازین به بعد برای اون باشم؟
تا الان به مدل های زیادی ابراز علاقه کرده ولی....
اره من میخواستم _یونگی من .......من میخوام کهه......😶مرد زندگیم باشیی
+آاا🙂جججدیی ام دو....ستت دار.ممم.(اینو با مکث و تردید بگین)رفتم تو آغوشش خیلی داستان های عاشقانه خوندم ولی این عجیب ترین داستان زندگیم بود خیلی رو هوا بود و 😏عاشق و معشوق بهم رسیدن؟.....
(اون ها بهم ابراز علاقه کردن ..هیچ کدوم حواسشون نبود به یه چیزی .
پدر و مادر واقعی جونا اصن براشون مهم میشه؟جونا حتی ملیت واقعی خودشو نمیدونست..)
همینطوری فکر میکردم_یونگی من حتی نمیدونم ملیتم چیه؟؟
مال کجام؟+آا برات مهمه؟_اوم خب الان پدرو مادرم نیستن شاید اونا باشن و بتونن خانوادم بشن...+پس میخوای پیداشون کنی کمکت میکنمم
(بعد دو هفته از طریق همون بهزیستی خانواده جونا رو پیدا کردن و الان میخواستن برن پیششون)_آم یونگی به نظرت منو +آم قبول میکنن مگه میشه دختر به این گلی^_^..._زنگ بزنم اون میزنممم....زنگو زدم یه مرده اومد دم در و همه چیو توضیح دادیم بهشون و اونا رفتن از نوزادیم عکس اوردن با عکسایی خودم داشتم مقایسه کردم_آم میخوام بدونم جرا من تو بهزیس×دخترم اسمت و گقتی چی گذاشتن_جونا×جونا جانم توی بیمارستان گم شدی عزیزم.
بیا این پسر عموت مونجی هست میخواستیم که وقتی بزرگ شدی آا تو ازدواج کردی؟_ام نه ....و یه نگاهی انداختم به یونگی خب الان وقتش نبود....
اون روز با پدر و مادرم بودیم که یونگی گف بهتره دیگه بری خونت_وم بله ممنونم من بازم بهتون سر میزنم ..مونجی_آم ادرس خونتو بده ما هم بیایم..._بله چشمم...
آدرس خونمو دادم ولی یونگی نگران به نظر میرسید +اه میتونی استراحت کنی تعطیلاته_اوم میدونم نگرانی ؟+آم اره راستشو بخوای_نگران نباش یه جوری میگیم بهشون....
فردا شب*
زنگ در خونمد زدن رفتم اف اف و نگاه کردم مونجی پسرعموم بود و یه چن تفر که نمیشناختم باز کنم؟نکنم؟باز کردم...._سسلامم+سلام جو ناا ام من که مونجی ام میشناسیم اینا پدرو مادر منن _سلام بفرمایید.که یهو دیدم پشتشون پدر مادر خودم اومدن _سلامم...رفتن نشستن منم رفتم چیزی براشون بیارم .....نشستم که خانومه مادر مونجی گفت_دخترم تو اینجا تنهایی؟_آم بله....بعد دوباره گفت_خب چرا؟راستش ما با پدرو مادرت حرف زدیم درباره تو و مونجی......منو مونجی؟؟!
ماجرا چیه؟!!...._آه منظورتون چیه؟!!.+ام مامان بزار خودم بگم..جونا با من ازدواج میکنی؟....!!!چیی!؟اون حتی منو نمیشناسه؟!هنوز دو روز نمیشه فهمیدم کی به کیه!.
اون وخ؟!.....چی بگم؟؟اونا اصلا حق پدرو مادر بودنم ندارن که راجب ازدواجم نظر دادن....._داری شوخی میکنی دیگه من دو روز نمیشه خانواده شما را دیدم نمیشناسمتون بعدشم شما اصن حق پدرو مادری به من ندارید که نرسیده راجب ازدواجم حرف میزنید
..مادر_ینی چی دخترم ما آرزو داریم نمیتونیم ارزو کنیم واسه دخترمون که پیداش کردیم؟نمیتونیم؟_نههه نمیتونیددد...
بازم داشت زندگیم به گوه کشیده میشد این بار دیگه نمیخواستم کم بیارم نمیخواستم زیر اسرار هاشون کم بیارم و قانع بشم ...
بلند شدم رفتم تو اتاقم زنگ زدم یونگی_سلامم+سلام عشقم چی. شده؟ گریه میکنی؟_یونگی نگرانیت به جا بود من نمیخوام دیگه کم بیارم خواهش میکنم کمک کن+اومدم یه ربع دیگه اونجام عزیزم نمیزارم اذیتت کنن گوشیو قطع نکن برام تعریف کن......همچیو بهش گفتم اونم گوش میداد ...پشت در مونجی*
_آم جونااا عزیزم میدونم یهویی شد ما الان جوابتو نمیخوایم فقط بیا بیرون بدونیم ناراحت نیستی ...
جونا*_یونگی داری میای +اره عزیزم تو راهم رسیدممم الان میام بالا کلید خونتو دارم_ممنونمم😣....
در اتاقمو باز کردم همزمان یونگی وارد خونه شد...(یونگی+)+سلام چه خبره اینجا؟!!..مادر_سلام شما؟!همونی هستی که اون روز با حونا اومدی خونمون؟+بله خودمم...مادر_جونا جان ایشون چیکاره شمان برادر ناتنی ته؟+نه خیرر برادرش نیستم ...مادر_پس چی؟+من نامزدشم اون وخ شما اومدین خونه من خواستگاری زنم؟؟!..مونجی_ام تو گفتی ازدواج نکردی جوناا+بله گف فعلا وقتش نیس بهتون بگیم الان که فهمیدید بفرمایید ازین به بعدم بدونید یه دختر کیف و لباس نیس که بخوای بگیریش فهمیدی؟!
...اونا رفتن و منو یونگی موندیم +جوناا_😢بلهه+چرا من حس میکنم اینا پدر و مادرت نیستن تو مال خانواده تانی اصن رفتارات همچیت مث اینا نیستی هیچ وقت نباش...میدونم که اینا برن دیگه نمیان حتی زنگتم نمیزنن پس نتیجه میگیریم تو فقط دختر خانواده تان هستی_آمم اوهومم😶+خب میای بریم دگو پیش پدر و مادر من؟_آمم ببریممم+الان میریم😁عجله دارم بدو یه ساک کوچیک حاضر کن منم اونجا لباس دارم..........
اولین سفرم با یونگی بود با قطار رفتیم و بعد ظهر اینا رسیدیم ...+جونا بیا اول بریم خونه بعد میبرمت اینجا ها را ببینی _باشههه...
رفتیم درو زدیم و یونگی یه قدم رفت عقب در باز شد..مادر یونگی.._فدات بشم دختر گلم اومدی بالاخره دلم برات تنگ شده بود..و منو محکم تو آغوشش گرفت.و رفتیم تو و یونگی و پدرش تو پذیرایی بودن من رفتم پیش مادرش_ام میخواین من شام و درست کنم؟×دخترم تازه اومدی خسته ای چقد لاغر شدی عزیزم پوست استخون شدی_اا😁بلهه....و همچی و از مادر پدر واقعیم گفتم بهشون×باورم نمیشه ولی تو هنوزم ما میگیم بچه اونا نیستی نمیدونم چی بوده ولی اصن ولش کن مادرو پدرت ماییم قول میدیم مراقبت باشیم یونگی هم ....ام به عنوان برادر..+اا مامان چرا برادر همسرش قشنگ تر نیس؟×اا یونگی جان جونا الان ناراحت میشه+نه باو مامان بهش گفتم ارزوت بود دیگه😁خانم قبولم کردن×جدی بیا بغلم عروس گلممم _امم😁😁بلههاداا+بادا مبارکبادد...پدر یونگی_خب داشتی میگفتی پسرم +آمم چیزهه بابا بیاا برات تعریف کنممم بیا بیااا....
منو مادر یونگی هم به رفتاراشون خندیدیم 😂😂×جونا تعریف از پسرم نیس ولی یونگی میتونه مراقبت باشه و همیشه پشتت باشه مرد خوبیه_میدونممم به خاطر همینم دوسش دارم.....
و نشستیم کلی راجب بچگی حرف زدیمم.....
..........خرید عروسی*
+جونا لباسارا ببین دیگه _اصن قشنگ نیستن+پوفف ا این قشنگهه؟؟_اوم یه خورده نه میخوان یه چیزه خاص باشه+اوم خاص میخوای بگی برات بدوزن؟_دیر میشه+این دیگه خوبه_وای اره کت ستشم داره بیا بریم .....
رفتیم تو من رفتم پوشیده یونگی قندش افتاده بود داشت ابمیوه میخورد اومدم بیرون و نگاش کردم_خوبه؟+😻ارههه_هعی من بهترمم+😂جونا بهتر تره همین خوبه؟ بریم؟_اوم خب تو هم کت و را بپوش+چشم....یونگی رفت و پوشید اوند بیرون_وایی چه قشنگه بهتم میادددد+بلی بلی همچی بهم میاد😊
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
کاش هیچوقت همچین سمی نمیدیدم 😐 حداقل جای جونا ا/ت میزدی 😐😐😐
من پارت بعد میخاااااااممممم
خیلی خوب بود من واقعا خیلی داستانتو دوست دارمـــــــــــــــــ (❁´◡`❁)*✲゚* ( ˘ ³˘)❤ (◍•ᴗ•◍) ❤ (*^3^)/~♡ :-) ^_~
عاجی عالی بودددد 🙂🖤💜
قبلا خونده بودم یادم رفت کامنت بزارم 😐👊
پارت بعدی رو بزار لطفا هرچی سریعتر.
🖤❤💜🧡💛💚💙💗
به تست های منم سر بزن❤💜🧡💛💚💙💗🖤
کامنتا کم شده به همین خاطر فیک تهیونگ را لغو کردم😐
من غششششش😓 😻
نه مرررررررررگ 😓😂
واااااااااااااااااااایی عااااااااالی بودددد 💜💙💜💙
آراامم😁😁
عالییییییییی اونیییی خیلی خوف بود میتونیم با هم دیگه دوش رو بسازیم مغزم پر ایده شد مثلا این پدر و مادر واقعی جونا عضو یه مافیا باشن و ،،، خیلی باحال میشه😍😍😍😍😍
یکم جنایی قاطیش کنی خیلی خفنن نمیشهههههه آه هارتم
😍😍😍😍😍😍😍😍
اگه دوست داری همکاری کنیم بهم بو گو😄😄😄😄
وههوووو اونیی
تخیل متفکرت به دردم میخوره تچکر😊
خیلی خوشمل بود😍😍😍
میشه به تست منم سر بزنید ممنون میشم 💜
اییییییی اجی جونم😍😍😍😍😍😍😍😍😍خیلی خیلی عالی بود😍
ای خدا چقدر خوب بید اجی 😍😍😍باور کن ذوق مرگ شدم ولی حیف که
اخرین پارت بود🥺🥺🥺دست گلت درد نکنه