10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ᗰ ᑎ انتشار: 2 سال پیش 166 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر توروخدا منتشرش کن😭 ببخشید دیر شد😞❤️ برید ادامه... امروز چهارشنبه، ساعت 9 و 56 دقیقهست که نوشتمش نمیدونم کی منتشر بشه...
🐞: من... نمیتونم...
🐈⬛: خواهش میکنم. قبول کن.
🐞: باشه.
آروم دستمو تو دستاش گذاشتم. صدای موسیقی... ماه کامل و ستاره های درخشان... هیچکس هم نبود که این لحظه ی قشنگ رو خراب کنه...
از زبان آدرین:
دم در ایستاده بودیم.
🐞: خدانگهدار
🐲: خداحافظ👋🏻
🐈⬛: مرینت!
یه چند قدمی ازمون دور شده بود، رفتم پیشش.
🐞: بله؟
🐈⬛: اینی که کنار ماشینت ایستاده کیه؟
🐞: مهم نیست.
و به راهش ادامه داد.
🐈⬛: مرینت!
ایستاد و بدون نگاه کردنم گفت:
نگهبانمه.
🐈⬛: باشه، مراقب باش...
رفت. منم رفتم خونه و به امشب فکر میکردم. به تک تک لحظات... باید یه طوری ازش با خبر شم. اینطوری نمیشه... تو اتاقم راه میرفتم و فکر میکردم. باید تا زمانی که نجاتش بدم، بدونم چیکار میکنه. باید برنامه هاشون، جاهایی که میرن و هر چیز دیگه ای رو بفهمم... خودشه. باید یه جاسوس داشته باشم. کسی که خیلی بهشون نزدیکه... آممم... اوووون... خودشه، نگهبان مرینت. اون شخص خوبیه. ولی چطور؟...
(3 هفته بعد)
🐈⬛: مرینت، میشه ما رو تنها بذاری؟
🐞: ب... باشه...
🐈⬛: با من بیا.
🦁(نگهبان مرینت): اما...
🐈⬛: اما چی؟
🦁: من نباید خانم برتمن رو تنها بذارم.
یه نفس عمیق کشیدم: نگران اون نباش. اون بلده چطور از خودش دفاع کنه.
و به سمت جلو حرکت کردم و از یک میلی متریش رد شدم. هیکل بزرگی داشت که باعث میشد با صدای بلند قدم بر داره. البته طبیعیه. به خاطر جِرمشه. مطمئنم متوجه اینکه فهمیدم داره دنبالم میاد شده. وارد یه بن بست خلوت شدم. بدون نگاه کردن بهش اولین سوالمو پرسیدم.
🐈⬛: تو نگهبان مرینتی، درسته؟
🦁: بله.
🐈⬛: میدونی من کی هستم؟
🦁: شما... آدرین آگرست هستید درسته؟
🐈⬛: درسته. و دیگه چی؟
🦁: منظورتون رو متوجه نشدم.
🐈⬛: من به جز آدرین آگرست بودن، نا.مز.د سابق مرینت بودم.
🦁: خانم برتمن؟
دوباره یه نفس عمیق کشیدم تا کنترلمو از دست ندم.
🐈⬛: آره. متوجه چیز مشکوکی بین مرینت و مایکل نشدی؟
🦁: از چه لحاظ؟
🐈⬛: از اینکه مرینت عاشقش نیست. میدونی مرینت چرا باهاش ازدواج کرد؟ به خاطر من. رئیست تح.دی.دش کرد. گفت اگه از من جدا نشه، هم من و هم خواهر مرینت رو م.یک.ش.ه. مرینت هم مجبور شد ازم جدا شه. اون بهش ظ.لم کرد... میدونی چرا دارم اینارو بهت میگم؟ فقط به خاطر اینکه بدونی داری برای چه (سانسور😂) کار میکنی. برای اینکه بدونی داری از چه فرشته ای محافظت میکنی. مرینت به خاطر محافظت از من، از همه ی حرفای اون اطاعت میکنه. تو فکر میکنی این عادلانهست؟
🦁: ... (سکوت)
🐈⬛: درسته. حق داری سکوت کنی. منم بودم سعی میکردم تو زندگی دیگران دخالت نکنم. ولی، اگه بگم میتونی نقش مهمی تو زندگیه من و مرینت داشته باشی چی میگی؟
🦁: نقش... مهم؟
🐈⬛: میدونم خیلی دوست داری به بقیه کمک کنی. میدونم یه دختر سه ساله داری. میدونم هر کاری میکنی تا خوشحالش کنی. میدونم اسمت فرد واتسونِ. و میدونم که بدهکاریه خیلی زیادی داری.
🦁: ت... تو... از کجا میدونی.
🐈⬛: اونش مهم نیست. دستمزدی که مایکل بهت میده، برای زندگیت کافیه؟
🦁: ن... نه.
🐈⬛: میخوام برای من کار کنی. اگه اینکار رو بکنی، اونقدری بهت دستمزد میدم که بتونی بدهی هاتو صاف کنی و یه زندگیه عالی برای خودت و خانوادهت و مخصوصاً دختر کوچولوت بسازی.
🦁: میخوای چیکار کنم؟
🐈⬛: میخوام جاسوس من تو خونه ی مایکل باشی. باید هر کاری رو که مرینت میکنه بهم بگی. جاهایی که میره، کارایی که میکنه، در کل، هروقت میتونی ببینیش، باید بهم بگی داره چیکار میکنه.
🦁: فقط... همین؟
🐈⬛: آره. اما یه شرط هم داره. نباید به هیچ وجه مایکل بفهمه. نه مایکل، و نه مرینت. هیچ کدومشون نباید بفهمن.
🦁: چشم رئیس...
از زبان لایلا:
خانم راسی، میتونم بیام تو؟
لایلا: بیا.
- خانم، آقای آگرست اومدن. گفتن با شما هماهنگ کردن.
لایلا: آقای آگرست؟ منظورت آدرین آگرسته؟
- بله.
لایلا: بگو بیاد.
- چشم...
🐈⬛: شما خواهر و برادر نمیخواید دست از سر منو مرینت بردارین؟😠😒
🦊(لایلا): چی؟ چی داری میگی؟
🐈⬛: مثل اینکه یادت رفت 2 سال پیش چه بلایی سر منو مرینت آوردی.😏
🦊: هی! آرومتر. انقدر داد نزن.
یکم آرومتر شد: چیشده که انقدر اعصبانی شدی؟
🐈⬛: چرا نمیذارین منو مرینت یه زندگیه عادی داشته باشیم؟
🦊: چی؟ داری از چی حرف میزنی؟
🐈⬛: مثلا میخوای بگی نمیدونی برادرت مرینت رو ته.دی.د کرده؟😏
🦊: چ... چیکار کرده؟😳
🐈⬛: تو... نمیدونی؟
🦊: نه... با چی ته.دی.دش کرد؟
🐈⬛: با گرفتن جون من و کاگامی.
🦊: آه، خدای من... مایکل...( یه نکته: لایلا تو این داستان خیلی آدم بدی نیست) (حالا هم آدرین تمام ماجرا رو به لایلا گفته)
🦊: اگه بخوای کمکت میکنم.
🐈⬛: چی؟ تو؟ کمک؟ اونم به من؟ مطمئنی؟
🦊: آره. بذار اینطوری 2 سال پیش رو جبران کنم.
🐈⬛: چطور فکر میکنی بهت اعتماد میکنم؟
🦊: این دیگه بستگی به خودت داره... اگه واقعا عا.ش.ق مرینت هستی، باید بهم اعتماد کنی تا نجاتش بدی. در ضمن، تو نگهبانش رو هم زیر دست خودت کردی. حالا کارِت خیلی راحت تره.
🐈⬛: چیکار میخوای بکنی؟
🦊: کاری میکنم که پاش به زن.دان برسه. اون چند سال جاسوسم تو موزه بود. و در ضمن برادر نا تنیم هم هست. خوب میشناسمش.
🐈⬛: اون برادرته، مطمئنی این کار رو میکنی؟
🦊: من از مایکل، و هر چی که منو یاد مادر اصلیم بندازه مت.نفر.م. یاد آور دردایی که تو زمان بچگی کشیدم... تازه، من یه آشنا تو دادگاه میشناسم. اون کمکمون میکنه.
🐈⬛: کمکمون؟
🦊: اگه بخوای کمکت میکنم...
از زبان مرینت:
قاشق دیگه ای از سوپ خوردم و گازی هم از نون زدم.
🐁(مایکل😂): خیلی ممنون بابت سوپ خوشمزه ای که درست کردی.
خیلی سرد جوابشو دادم.
🐞: خواهش میکنم.
🐁: تصمیم گرفتم آخر هفته بریم خارج شهر.
🐞: فردا؟
🐁: آره.
🐞: کجا؟
🐁: مارسی(شهری در فرانسه)
🐞: مارسی؟ حالا چرا؟
🐁: همینجوری. مگه اشکالی داره با همسرم برم مسافرت؟
قلبم فشرده شد. تو این چند سالی که من با آدرین بودم، حتی یکبار هم پامونو از پاریس بیرون نذاشتیم. انقدر کار و مشغله داشتیم که فقط آخر هفته ها همو میدیدیم. تا حالا دوتایی جایی نرفته بودیم. حتی مارسی. با اینکه چندین و چند بار مارسی رفتم، ولی دلم میخواست باز هم برم. البته نه با مایکل. ای کاش آدرین اینجا بود.
🐁: چمدوناتو جمع کن. با قطار میریم. فردا صبح، آماده باش. بلیط هم روی میزت گذاشتم.
🐞: باشه.
از خودم اعصبانی بودم که چرا یکبار نتونستم وقتم رو خالی کنم تا با آدرین بریم جایی. البته، با آدرین مسافرت رفتیم، ولی فقط برای کار...
داشتم وسایلمو تو چمدون میذاشتم که در اتاقم زده شد و کاگامی اومد تو.
🐲: دلم واست تنگ شده بود.
🐞: منم همینطور. چه خبر؟
🐲: هیچ خبر تو چی؟ داری کجا میری؟
🐞: مارسی.
🐲: آخر هفته؟
🐞: آره. لوکا کجاست؟
🐲: پایین منتظرمه.
🐞: عه، میومد داخل.
🐲: نه منم زود میرم.
🐞: شام با هم بودین نه؟😜
🐲: آره... راستی یه چیزی.
🐞: چی؟
🐲: میدونستی لایلا عا.شق شده؟
🐞: واقعا؟ حتما باید اول ما رو اذیت میکرد بعد عاشق میشد؟
🐲: 😏
🐞: حالا تو از کجا میدونی؟
🐲: لایلا به فیلیکس اعتراف کرده، و از اونجایی هم که فیلیکس عضو سازمان آدرینه، به نینو گفته، نینو به آلیا، و آلیا هم به من گفت.
🐞: فیلیکس و لایلا؟ آه خدا.
🐲: خیلی خب مری، من باید برم.
🐞: باشه باهات تا دم در میام...
🐍: سلام مرینت.
🐞: سلام لوکا.
🐲: لوکا بریم؟
🐍: بریم.
🐞: مواظب خواهرم باشیا.
🐍: باشه حتماً😄 من نباشم کی باشه؟
🐲: لوکا!
🐍: خیلی خب ببخشید. من برم تا سرم قطع نشد(جمله ی دومو زیر لب گفت)
🐲: چی گفتی؟
🐍: هیچی. هیچی. خداحافظ.
🐲: مرینت مواظب خودت باش.
🐞: باشه شما هم همینطور.
🐲: خداحافظ.
🐞: خداحافظ.
از صمیمیتشون لبخندی زدم. اونا خیلی بامزهن. رفتم بالا و آخرین وسایلمو تو چمدون گذاشتم...
از زبان آدرین:
🐢(نینو): پسر تو دیوونه شدی؟
🐈⬛: فکر میکنی چاره ی دیگه ای داشتم؟
🐍: خودش گفت کمکت میکنه؟
🐈⬛: اوهوم.
🐢: شرطی هم گذاشت؟
🐈⬛: نه، گفت میخواد 2 سال پیش رو جبران کنه.
🐍: آه، اون اتفاق خیلی بهتون آسیب زد.
🐈⬛: ولی نه به اندازه ی این دفعه. اون بار حد اقل میتونستم مرینتو ببینم.
🐢: ولی اون یه دزده. تو تمام زندگیتو تعلیم دیدی تا اونو شکست بدی. حالا شده همکارت؟
🐈⬛: همکارم که نیست. فقط کمکم میکنه.
🐍: خب این یعنی همکار.
🐈⬛: خیلی خب باشه. هرچی هست استثائا اینطوریه. بعد از نجات مرینت، دوباره با هم دشمنیم.
🐢: تو هم یه جور میگی نجات انگار اونجا زندانیه.
🐈⬛: اونجا از زندان هم برای مرینت بد تره.
🐍: راست میگه. تصور کن آلیا بره و با یکی دیگه ا.ز.د.و.ا.ج کنه. و تو هم اجازه ی دیدنشو نداشته باشی. اونم محدودیت های زیادی داشته باشه. درست مثل یه زندانی توی زندان. حالا فهمیدی؟
🐢: آه، درسته.
🦊: آدرین!
🐈⬛: لایلا، تو اینجا چیکار میکنی؟
🦊: اومدم باهات حرف بزنم.
🐈⬛: باشه، خداحافظ پسرا.
🐍🐢: خداحافظ.
🐢: چه زود هم صمیمی شده. «آدرین»
🐍: یادمه مرینت تا قبل اعترافش آدرینو با اسم صدا نمیزد.
🐢: آره...
🐈⬛: خب، نقشهت چیه؟
🦊: مایکل مرینت رو ته.دی.د کرده درسته؟
🐈⬛: آره.
🦊: ته.دی.د هم یه جرم حساب میشه. پس میوفته ز.ن.دا.ن.
🐈⬛: به همین راحتی؟
🦊: نه، مایکل یه کار مشکوکی انجام میده. چطور تونسته یهویی انقدر پولدار بشه و حتی یه شرکت داشته باشه؟
🐈⬛: نظری داری؟
🦊: نه. اما یه نقشه ای دارم. باید تو یکی از پروژه های شرکتش بریم و اطلاعات بیشتر بدست بیاریم. البته نه با اسم تو و سازمانت.
🐈⬛: با اسم تو؟
🦊: البته که نه. اون ازم متنفره. باید یکی باشه که مایکل اونو نشناسه.
🐈⬛: کی؟
🦊: اونش مهم نیست. یکی رو پیدا میکنم. اما این پروژه خیلی طول میکشه. شاید 5 یا 6 سال...
اسپویل پارت 10 خدمت شما: 5 سال بعد... اصلا این عش*ق چی هست؟... مگه جادو وجود داره؟... راه رفته رو برگرد... استراحت کن... نمیدونم... بسه دیگه خیلی شد😁 لطفا حمایت کنید تا پایان تابستون فصل اولو بذارم...
تا پارتی دیگر، بدرود😅
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالیییییییییییییی
ممنون💛
امید وارم منو یاد بیاد
البته که یادمه💕
خدا رو شکر
سلام من همون کاربر مرینت♡هسام من از اکانت قبلیم حذف شدم و با این اکانت برگشتم
اجی پارت بعد؟
ببخشید به خاطر شروع مدرسه یکم سرم شلوغه ولی سعی میکنم این هفته بذارم❤️🙏🏻
عالییی بود❤
خیلی ممنون❤️
عالییییی
مرسیی💕
عالی بود 🍀
ممنون❤️
یه سوال
مرینت و مایکل تو یه اتاق میخابن؟
البته که نه
جرر خداروشکر مایکل یکم به مرینت رحم کرد😂😢
اونقدرا هم آدم بدی نیست مجبوره...
این یه اسپویل خییییلی گنده که تقریبا دو فصل رو میسازه😅
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه خفنننننن
❤️