6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Rose انتشار: 2 سال پیش 228 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر لطفاً رد نکن لطفاًااااا ممنون میشم منتشر کنی ❤️
اوکی بریم ...
از زبان دایانا : توی اتاق نشسته بودم حدود ساعت دوازده شب بود که یک دفعه جغدی محکم خورد به شیشه پنجره با سرعت رفتم پنجره رو باز کردم توی دهن جغد یک نامه بود ازش گرفتم اومد رو تخت نشستم روش نوشته بود دراکو آروم بازش کردم و متن رو خوندم
( نامه دراکو : پرنسس دایانا از شما میخوام امشب ساعت دوازده و نیم بیاید کنار درخت بزرگ در جنگل اتفاق مهمی رخ داده است باید با شما درمیون بزارم )
از زبان دایانا : خدای من آخه چه کاری انقدر مهمه که من این موقع شب برم تو جنگل نامه رو تا کردم و گذاشتمش زیر تختم و جولیا رو صدا زدم
جولیا : بله خانم کاری داشتید
دایانا : بیا داخل در هم ببند ، من امشب باید برم بیرون
جولیا : این موقع شب ولی نمیتونید برید بیرون
دایانا : باید برم ، باید
دایانا : باید از پنجره برم بیرون ولی میخوام تو به بقیه بگی من خوابم باشه ؟
جولیا : باشه ، ولی ارتفاع پنجره به زمین خیلی زیاده
دایانا : یه چیزی به نام جادو وجود داره ، تو الان برو و نگران من نباش
جولیا : باشه پرنسس مراقب باشید
دایانا خودش رو از پنجره پرت کرد پایین چند جمله زیر لب گفت و چند متری زمین روی هوا معلق موند و آروم اومد پایین از سر جاش بلند شد و با سرعت رفت از در بازه عبور کرد به سمت جنگل رفت نزدیک درخت بزرگ بود که چشمش به دراکو افتاد، رفت نزدیکش
دایانا : بله کاری داشتی این موقع شب
دراکو :اره با من بیا
دراکو دست دایانا رو گرفت و بردش جلو تر
دراکو : بیا داخل
دایانا : داخل کجا اینجا که چیزی نیست
دراکو : این خونه نامرئی و درش رو باز کرد رفت داخل خونه
دایانا: وای آره اصلا یادم نبود
دایانا هم رفت داخل خونه
دایانا: خدای من شما اینجا چیکار میکنید
دراکو: من گفتم بیان
هرماینی رون هری سدریک و لونا هم آنجا بودند
دراکو :خب دایانا من موضوع رو به بچه ها گفتم ولی حالا باید به تو هم بگم
دایانا: خب چه موضوعی اینقدر مهمه بگو باید زود برم
دراکو :خب ما همه باید بریم چهار چوب دستی و سنگ جادویی رو پیدا کنی
دایانا :چی شوخیت گرفته مگه نه؟ این غیر ممکنه خودت میدونی
دراکو : نه خیلی هم جدی ام
دایانا : هه اگه منم قبول کنم بقیه قبول نمی کنند
دراکو : هه ولی همه قبول کردند
دایانا : چی راست میگه هرماینی
هرماینی : آره ما قبول کردیم وجود من و رون و هری زیاد تاثیری نداره ولی بازم خوبه کنارتون باشیم
دایانا : خدای من اصلاً کسی تا حالا جای آنها را پیدا نکرده شما چطور میخواید پیدا کنید
دراکو : تو میدونی قطب نما رو داری
دایانا با عصبانیت از جاش بلند شد و با داد گفت: کی بهت گفته
دراکو : جادوگر اعظم گریفیندور
دایانا : چطور جرأت کرده خدایااااا
دراکو : دایانا تو باید با ما بیایی
دایانا : چرا خودتون تنها نمیرید
دراکو : خودت میدونی چرا
دایانا : شما اصلا نمی فهمید چقدر خطرناکه فکر میکنید همینطوری الکی الکی میریم و پیداش میکنیم میدونید داخل جنگل ممنوعه وقتی از مرز رد میشیم چقدر حیوانات و موجودات خطرناک وجود داره که با قلمرو ها دشمن هستند اصلاً درک میکنید با پرنسس ها و شاهزاده های کشوریم همینطوری بریم داخل دهن شیر شما نمیدونید چه موجوداتی داخل جنگل هستند موجوداتی وجود داره که حتی تو خوابم نمیتونید تصور کنید بعدش فکر کردید که چهار چوب دستی پیش موجوداتی هستند که شکست دادنشون غیر ممکنه همینطوری واسه خودتون میگید بریم دنیا رو نجات بدیم میدونید اگه بفهمن که ما نیستیم چه آشوبی به پا میشه
دراکو : من فکر اینجاشو کردم جادوگر اعظم گفت وقتی که شما از کشور دور بشید و مرز رد کنید من به پادشاه خبر میدم که شما واسه چی کاری رفتید ، دایانا لطفاً قبول کن به خاطر کشورمون میدونی اگه جنگ بشه بیشتر جادوگران می میرند خودت همه اینا رو میدونی
دایانا برای چند دقیقه به فکر فرو رفت که ببینه این راه درستی هست یا نه دایانا بعد فکر کردن فهمید که راه دیگه ای نداره و باید باهم برند و چهار چوب دستی را پیدا کنند تصمیم گرفت قبول کنه
دایانا : قبوله من قبول میکنم
دراکو لبخند بزرگی روی لباش نشست و گفت : خوبه
خب این پارت هم تموم شد اگه خوشتون اومد حتما لایک کنید کامنت بزارید
تا نتیجه برو
بای بای 👋
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پارت بعدددد
سریع بعدییییی