ناقصه ولی دیگه نخواستم زیاد منتظر بمونین
صبح: _به خاطر اینکه نور پنجره اذیتم میکرد کم کم چشمام رو باز کردم دو سه دقیقه فقط به دیوار خیره شده بودم که تازه فهمیدم کوک کنارم نیست نگران شدم زود رفتم پایین که یه بویی منو جذب کرد بوی پنکیک بود وقتی کامل رفتم طبقه پایین دیدم جونگکوک یه صبحونه مفصل حاضر کرده +میبینم پرنسس بیدار شده _آهههه جونگکوکیییی تو چطور تونستی این همه چیز رو بکنی؟ +اینم تجربیاتمه دیگه _وای بوی پنکیک منو داره از خود بی خودم میکنههه _صندلم رو عقب کشید و تو یه ظرف 20تا پنکیک گذاشت که هر طرفش شکلاتی بود +جوری که دوس داری خانم کوچولو _اما تو از کجا فهمیدی من پنکیک شکلاتی دوست دارم؟ +این یکی از ویژگی های ما خون آشاماس، خوندن ذهن بقیه! _پس اونبار که برا بار اول اومده بودی خونمون واسه این فهمیده بودی که از پسرا بدم میاد یا اینکه اون روز فهمیدی که دوستت دارم در حالی که هنوز روی حرف رو باز نکرده بودم و یا وقتی که بهم اعتماد کردی +(میخنده) آره همشون درسته _آقای پارک رفتن شرکت؟ +عام ا/ت دیگه آقای پارکی وجود نداره _یعنی چی؟ +اون میخواست بهت اسیب برسونه و مجبور شدم بکشمش _(چند لحظه سکوت)(با اشک) یعنی چی آخه؟ هرچی هم باشه اون داییت بود نباید بخاطر من ازش میگذشتی +ا/ت اون کاری نکرده بود که بتونم کارش رو ببخشم و یا فراموش کنم و از کارمم پشیمون نیستم حالا بحث رو کنار بزار نمیخوام دلت با این چیزا ناراحت باشه _گذشته ها گذشته اگه تو خوشحالی پس منم خوشحالم +آفرین تو فکر این چیزا رو نکن و تا سرد نشده پنکیکت رو بخور چون سردشو دوست نداری _عه بس کن ذهنمو نخون +این دست خودم نیست بعضا از رو سر عادت میخونم _جرررر _وای +چی شد؟ _به مامان و بابام چی گفتی؟ +نگران نباش از هیچی خبر ندارن بهشون گفتم تو حالت خراب بود و تو اتاقم خوابیدی _اوه خوبه یهو ترسیدم +نه نکران نباش من هواتو دارم _مرسی _بعد اینکه صبحانه خوردیم جونگکوک پیشنهاد داد تا بریم خرید کلی وسایل خریدیم و برگشتیم خونه
(شب) _دو تا قهوه درست کردم و رفتم سمت اتاقش در رو خیلی آروم باز کردم در بالکن باز بود رفتم سمت بالکن و اول با سرم داخل رو چک کردم و دیدم رو صندلی مادربزرگی نشسته و به آسمون نگاه میکنه _هی جی کی +آه خوب شد اومدی _بیا تا داغه بخور +مرسی _دلت واسش تنگ میشه نه؟ +داییمو میگی؟ نه اصلا اون حقش بود نباید به زندگیه من دخالت میکرد _اوهوم +من عاشق اینم که شبا هر کجا که باشم به آسمون خیره بشم و به ستاره ها نگاه کنم _منم دوست دارم تا عمر دارم به تو خیره بمونم +بغلم گرفتمش و پتویی که کنارم بود رو روی هر دومون کشیدم +دوستت دارم _من بیشتر +نه! من بیشتر _خودت که میتونی ببینی چقدر دوستت دارم ماشالاه هیچیم ازت مخفی نمیمونه +(میخنده و بغلش میکنه و باهم تا دیروقت به آسمون خیره میشن و سکوتی بینشون ایجاد میشه) (سه روز بعد) _امروز قراره جونگکوک بیاد و ازم خواستگاری کنه واسه همین رفتم خونه پدریم و آرایشگرا آرایشم و موهامو درست کردن و لباسی که مامانم واسم گرفته بود رو پوشیدم م: ا/ت بیا شوهر آیندت رسید _باشه تو برو پایین منم میام _برای اخرین بار تو اینه به خودم نگاه کردم و از اتاقم خارج شدم که صداش رو شنیدم، صدای اون باعث میشه پروانه های دلم پرواز کنن و آزاد باشن. از پله ها پایین رفتم +استرس داشتم ولی وقتی از پله ها بالا رو نگاه کردم کل وجودم لرزید جوری که حس عشقم بهش تو قلبم وارونه شد _اون شب منو جی کی دیگه رسما مال هم بودیم و تصمیم گرفتیم بریم ماه عسل به پاریس
دو هفته بعد: _کوکی وسایل رو گذاشتی تو ماشین؟ +آره خانم کوچولو بیا بریم _به سمت فرودگاه رفتیم و سوار هواپیما شدیم ردیفای اول بودیم و درست کنار پنجره +تو کل راه داشتیم برنامه ریزیمون رو واسه این چند هفته رو میگفتیم و یادداشت میکردیم (دو ساعت بعد) _کمرهامون رو بستیم چون داشتیم فرود میومدیم وقتی اومدیم زمین با جونگکوک از هواپیما پیاده شدیم و وسایل رو تحویل گرفتیم +گرسنه ای؟ _آره یکم +چی دوس داری بریم بخوریم؟ _واسه من فرقی نداره تو هرکجا ببری هر چی بخری میخورم +نظرت با یه نودل چطوره؟ _موافقم +رفتیم به یه مغازه که از13سال پیش میشناختم و غذاهای خیلی خوشمزه داش _خب من یه نودل یه ماست یه نوشابه میخوام +منم یه نودل یه نوشابه یه خیار ماست میخوام ∆الان بیارم خدمتتون _جای باحالیه اینجا +اینجا اخرین بار 13سال پیش اومده بودم تا الان خیلی چیزا تغییر کرده _اوهوم +بعد غذا بریم هتلمون بعد هم هرجا دل عشقم بخواد میریم اوک؟ _عام بعد هتل بریم برج ایفل +حدس میزدم اونجا بخوای بری _غذاهامون اومد و مشغول خوردن شدیم و از رستوران در اومدیم سوار یه تاکسی شدیم و رفتیم به هتلی که قبل اومدن رزرو کرده بودیم فقط وسایلمون رو تحویل دادیم و در اومدیم +مقصدمون برج ایفله درست؟ _بله +سوار قطار توریستی شدیم و از میان بازار و خیابونای پاریس رد شدیم و جلو برج پیاده شدیم +دوس داری بالا بریم یا اینجا رو نیمکت بشینیم؟ _بالا بریم +یه لحظه وایسا اینجا یه بستنی فروش هست بهش آندره میگن ازش دو تا بستنی بگیریم بریم بالا _عه اسمشو شنیده بودم باشه بریم +سلام آندره خوبی؟ §اووووو آقای جئون تشریف آوردن با یه مادمازل خوشگل _سلام آقای آندره §سلام مادمازل. کوک چه عجب از این طرفا راهت افتاده +آه راستش واسه ماه عسل اومدیم §پس ایشون نامزد رسمی شماس +بله. ا/ت ایشون اقای اندره یکی از دوستای قدیمیه داییم بودن §خوشبختم مادمازل _منم همچنین آقای آندره §وایسین واستون یه بستنی عشق بدم بستنی های من عشق بینتون رو هزار برابر میکنه باور کنین _واو §بعلهههههه بفرمایین اینم از بستنی عشق شما +مرسی آندره بیا (پولش رو داد) §گراسیاس خوش بگذره _اومممم بستنیاش واقعا خوشمزس +اره بیخود تو کل جهان معروف نشده که _باهم سوار آسانسور برج ایفل شدیم و رفتیم طبقه 7 و کنار میله ها وایسادیم و به بیرون خیره شدیم _اولین بارمه که اینجا میام +منم تا حالا بالای برج نیومده بودم +راستی ا/ت من واست یه سوپرایز دارم _اوووو چیه؟ +از دستاش گرفتم و به سمت خودم برگردوندمش و جعبه رو از جیبم در آوردم و بازش کردم _با در اوردن اون انگشتر از شدت ذوقی که کرده بودم خندم گرفت و انگشتر رو تو انگشتم انداخت +خیلی بهت میاد خانم کوچولو _پریدم بغلش و تا جون داشتم بغلش کردم و بوسیدمش
تمام شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خدایی از اومدن پارت ۵ ناامید شده بودم لطفا زودتر بزار
چشم گلم😂🤦🏻♀️
بک؟