
ناظر جونم تورو خدا رد یا شخصیش نکن باش؟
فلش بک :ا.ت.:منتظر بودم .صدای در اومد .فکر کردم جیمینه اما نبود.سوآ بود! اومد و بغلم کرد و گفت:حالت چطوره خره؟ ا.ت.:خوبم تو خوبی؟ سوآ:اره.مثه اینکه لکنتت بهتر شده.میگم ا.ت.،چرا چشات قرمزه؟گریه کردی؟ ا.ت.:قضیه ش مفصله. سوآ:خب چیشده؟ ا.ت.:خب...گریه کردم. سوآ:خب گریه نکن دیگه خوب میشی. اماخب اشکال نداره اینجوری یکم خالی شدی. (ا.ت. سرشو انداخت پایین و لبخند زد و) گفت:آره! سوآ:چی شده بلا؟! چرا داری لبخند میزنی ها؟! *بعد گردن ا.ت. رو قلقلک داد ا.ت. خیلی قلقلکیه*
ا.ت. غش کرد از خنده در همین زمان سوآ هی میپرسید :چیه؟چی شده؟ ا.ت. انقد خندید که یکی از دکترا در باز کردو بهشون تذکر داد که اینجا بیمارستانه و بااید ساکت باشن ا.ت. و سوآ گفتن چشم.وقتی دکتره رفت ا.ت. و سوآ بهم نگاه کردن و پوزخند زدن.در باز شدو جیمین اومد تو و سوآ رو دید بهش سلام کرد.غذای ا.ت. رو گذاشت رو میز .بعد قاشقو برداشت و پرش کرد .خواست بده به دهن ا.ت. سوآ گفت:خودم بهشو غذا رو میدم مزاحم شما نمیشیم.بعد جیمین گفت:اما من باید تمام وقت پیش خانم کانگ باشم!
*یهو صدای سوآ رفت بالاو *گفت:وقتی میگم خودم میدم خودم میدم دیگع! اما جیمین به اعصابش مسلط بود. گفت:اخه من.... سوآ:همین که گفتم! جیمین خواست چیزی بگه که گفتم:ای بابا! سر غذا دادن به من باهم بحث میکنین.خودم غذامو میخورم(قاشقو از جیمین گرفتم و خوردم) اما یکم دستم تکون خورد و افتاد لباسم جیمین دستمال برداشت تا پاکش کنه اما سوآ قبل از اینکه اون پاکش کنه اون پاکش کرد. نگاه جیمین با قبل یکم تغییر کرده بود.
مطمئن بودم این سوآ رو مخه جیمینه.جیمین هم رو مخه سوآعه.دیگه خسته شده بودم.که گوشی سوآ زنگ خورد و سوآ از اتاق رفت بیرون.نفس عمیق کشیدم. جیمین قاشق پر کرد و گرفت سمت دهنم،منم خردم.قاشق بعدی رو هم پر کرد و گذاشت دهنم،که در باز رو یهویی باز دیدم که سوآ داره به ما نگاه میکنه. سوآ گفت:واقعا که !دیگه به من زنگ نزن! بعد رفت. نفس عمیق کشیدم . به جیمین نگاه کردم.ایندفعه باز نگاهش با اونموقع که با سوآ بحث میکرد فرق میکرد.
لبخند شیرینش.واییییییییییی! من بهش لبخند زدم.چشمام پره اشک بود.دست کشید به سرم و گفت:ببخشید بابت این موضوع. گفتم:نه مشکلی نیست راستش سوآ یکم حساسه. بعد لبخند زد.قاشق رو پر کرد و داد دهنم.بعد از غذا قهوه مو خوردم.بعد یکم حوصلم سر رفته بود که یاد کتابم افتادم.کتاب *مجیک شاپ یا مغازه جادویی *که خیلی قشنگه.ولی چجوری میرفتم از اتاقم بیارمش !به جیمین گفتم یه کتاب دارم خونمونه.میتونم بیارمش؟ جیمین گفت باید از مسئول بپرسم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرر
عالیییی
وای مجیک شاپپپپپ بهترین کتاب جهانههههه
آره خیلییییییییی خوبه
عیققق