
قبل از اینه اینو بخونید اول وارد( رمان اِما¹) بشوید♥ قلب سفید هن قرمز کنیا!

سلام بچه ها اماده اید پارت دوم داستان رو شروع کنیم؟؟ خب قبلش اگه پارت یکو نخوندید اونو بخونید و بعد بیاید پارت دو حالا(بزن بریم♥

اِما داشت به اینکه بازم که همدیگه رو ببینن فکر میکرد میکرد که یهو از هوش رفت... وقتی بهوش اومد ی اتاق تاریک دید که تنها چراغش بالای سر خودش بود و دست و پاش هم بسته بود اِما ترسیده بود و استرس داشت، که جین از در وارد شد... اِما گفت اینجا چه خـ...بره؟! جین جلو اومد و گفت(دخنر تو خیلی ساده ایی!) اِما گفت (ها چی؟! جین گفت(ینعی تو واقعا فکر کردی من عاشقتم!؟ هه اِما گف«یـ...نعی نیستی..؟ جین«معولمه که نیستم، اِما گف(من نمیفهمم اینجا چه خبره! جین میگه((تو فکر کردی برخوردمون اتفاقی بوده، نه من تورو در نظر گرفتم چون میدونستم ساده ایی و به کارم میای و از اون مهم تر دختره فرد مورد نظری!! اِما میگه( ها...ن؟کارت؟ فرد مورد نظر!؟ چی میگی اینا یعنی چی؟؟؟ برو اسلاید بعد♡

جین به تفنگه تو جیبش اشاره میکنه و میگه(هیس اینجا من سوال میپرسم!! به حرفش رو ادامه میده و میگه که(بگو پدرت کجاس!! اِما میگه(اوم بابام... بابام....... ام... جین میگ(انقدر ام ام نکن مثل ادم بگو بابات کجاس!!! اِما میگه(من فقط میدونم رفته معموریته دیگه بخدا هیچی نمیدونم جین دست و پاهه اِما رو باز میکنه و میگه دنبالم بیا برو اس بعد(:

جین به تفنگه تو جیبش اشاره میکنه و میگه(هیس اینجا من سوال میپرسم!! به حرفش رو ادامه میده و میگه که(بگو پدرت کجاس!! اِما میگه(اوم بابام... بابام....... ام... جین میگ(انقدر ام ام نکن مثل ادم بگو بابات کجاس!!! اِما میگه(من فقط میدونم رفته معموریته دیگه بخدا هیچی نمیدونم جین دست و پاهه اِما رو باز میکنه و میگه دنبالم بیا برو اسلاید بعد♥
اونا رسیدن به هلیکوپتر اِما گف(چرا اومدیم اینجا؟ جین هیچی نگفتو سوار هلیکوپتر شد به اِما گفت بیا دیگه منتظر چی هستی!!! جین شروع به پرواز در اوردن هلیکوپتر کرد ی هدفون زد تو گوشش به یکی گفت که هلیشات حالا روشن کن تو هر شهری پخشون کن!! اِما گفت(ببخشید میتونم بپرسم به کی اینرو گفتی و برا چی گفتی و کجا داریم میریم؟؟؟!!! برو اسلاید بعد

جین گفت(تو نمیدونستی بابات کحاست مجبور سدم هلیشات های رباتیم رو بفرستم که دنبال بابات بگردن!! خودمون هم میریم که بیشتر بگردیم اما گفت((بابام رو واسه گی میخاید؟؟؟؟؟؟😩😫 جین گفت(واسه اینکه اون پلییه! اِما گفت(خب پلیش باشه که چی جین گفت(خب نزاشتی خرفم تمیم بشه میخاستم بگم(( بابای تو پلیسه!! و من چیم!؟ بله من جاسوسم و دختره رئیس پلیس حالا گرفتم (اونا دارن دنبال من میگردن تا منو بکشن و من تا اونا رو بکشم اِما گفت(هاننن اس بعد(:

خب بچه ها اگ میخاید بقیه داستان رو بخونید لایک کنید♥

بای بای(: قلب سفید رو قرمز کن♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)