از زبان مرینت: داشتم میرفتم که دست ادرین دور کمرم حلقه شد و گفت تو دیگه اون مرینت قوی نیستی که من میشناسم گفتم آره نیستم چون ترسیدم دیگه نمیخوام ادامه بدم گفت ولی من این جا هستم که بهت کمک کنم به خانوادت فکر کن که دوباره یه زندگی عادی داشته باشید تو همون حالت نگاهش کردم و چشمش هاش آرامش خاصی به من میداد گفتم باشه پس بریم دنبالشون
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالیییی بعدییی
بعدی ❤
چشم
عالیییی
ممنون
خسته نباشییییی
خیلی ممنونم
عالی نفسی
مرسی ،🥰
اولین لایک عالیییییییییییییییییییییییی
ممنون آجی
*******
فالو=بک
بک ندادم آنفالو کن