اینم از پارت۴
نفرین شده💣
پارت چهار🎭
ناگهان اونی که داشت میمورد پا مرینت و ادرین را گرفتو گفت:حلالتون نمیکنم!!!
《برگشت به زمان حال》
اشک هام ریختند گردباد چرخید یک چیز دیگه نشون داد که رنگم پرید....
●خاطره در گردباد●
♧از زبان راوی♧
امروز روز عروسی مرینتو ادرین بود
همه داشتن دست میزدم مری یک لباس عروس خشگل تنش بود!
ادرین و مرینت خواستن همو ببوسن که لایلا امد و اسلحه راگرفت سمت مرینت و گفت:هه شاه دوماد خیلی دوسش داری نه؟؟؟
ادرین با ترس گفت:لایلا......چه غلطی داری میکنی؟؟؟؟
مرینت:لایلا ......اروم باش!!
لایلا:خفههههه
شلیک کرد به مرینت ولی ادرین مرینت را بغل کرد و تیر خورد سمت چپ سینه ادرین و شروع کرد به خون ریزی و لباس مرینت غرق خون شد:)
و ادرینبی جون در گوش مرینت گفت:دوستت دارم عشقم.....
مرینت شروع کرد به گریه کردن و صدای جیغو و گریه را کل پاریس برداشت.....
《برگشت به زمان حال》
یعنی چییی؟؟؟یعنی من.....من مردم؟؟ پس به خاطر همین مامانو دیدم؟؟
گردباد ناپدید شد یک مار خودشو دور گردنم پیچوند و داشتم خفه میشدم گفت:اگه موفق شدی خودت و عشقت یک فرصت دوباره بهتون میدم قول!!
یک چاقو زمین بود برش داشتم.....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
بعدیی
گذاشتم ممممم😂😂
عالی بود
شبیه شاهزاده کوچولو ترکیب با کورالین بود به سبک میراکلس و ژانر معمایی
جررررر😂😂دقت نگرده بودم😃
😂😂منتظر ادامه اش هستم
😊😊
خیلی عالی می.نویسی ادامه بده❤️
مممممننوننننننممممم😀😀💗💗
واییی نههههه چرا الان تمومش کردیییی😭😭
بعدی رو زود تر بذار
بله دیگه😌😂، پارت بعد رو الان گذاشتم تو بررسی😃