به چشماش نگا کردم نتونستم خودمو کنترل کن و گفتم:خب راستش شاهزاده فک کنم این حس دو طرفه باشه ولی من هیچ پدر و مادری ندارم.....اما پس اونا....پریدم وسط حرفش......اونا پدر و مادر من نیستن من دیگه جزو خانواده اونا نیستم......از نظر من اشکالی نداره تو هرچی هم که باشی بازم من عاشقتم حتی اگر یه دزد یا قاطل باشی.....اما یه موضوع دیگه هم هست...چی؟!؟؟......خب من یه بیماری خیلی نادر دارم که خیلی خطرناکه و هیچ راه درمانی هم نداره اگر بخاطر اون بیماری من.....پرید وسط حرفم و با صدای بلند البته نه خیلی بلند.....تو هیچیت نمی شه مرینتی که من می شناسم خیلی قویه و هیچ وقت بخاطر یه بیماری زمین نمی خوره.....به چشمام نگاه کرد غرق چشماش شدم.....مرینت من دوست دارم اگه منو دوست داری باید سالم بمونی..باشه؟؟؟!!......که یکدفعه....
سلام میگم قصد گذاشتن پارت بعد رو نداری ؟؟؟؟؟
کی پارت بعد منتشر میشه؟
هنوز ننوشتم هر وقت وقت کنم می نویسم
عالی بود 😍😍😍😍
منتظر پارت بعدی هستم
مرسی نفسم😘😍💜