
توضیح خاصی ندارم برید بخونید😂
پارت¹❤ خودم رو پرت کردم رو تخت که ناتالی امد و گفت: ادرین.... بیا پدرت کارت داره! پاشدم رفتم دیدم پدرم و لایلا نشسته رو صندلی اخه لایلا چیکار میکنه اینجا خداوندا! گابریل: بشین لایلا:سلام چیزی نگفتم فقط نشستم یک لیوان اب برداشتم بخورم که بابا گفت: لایلا.... نامزد ات هست از این به بعد! اب را تف کردم بیرون و گفتم: چییییی؟؟ گابریل: همین که شندیدی ادرین! پاشدم دست ام را کوبوندم رو میز و گفتم:پدر... اصلا متوجه هستید پسرتون کس دیگه ای را دوست داره؟! با خونسردی پاشد و گفت: لایلا نامزد است و رفت با اعصبانیت زول زدم به لایلا پاشد خواست دستش را بندازع دور گردنم که دست را پس زدم و گفتم: دستت به من خورد نخوردا با حرص رفتم و درو محکم کوبیدم...... تغییر شکل دادم رفتم رو برج ایفل که لیدی امد گفتم: سلام بانوی من سرش پایین بود گفتم: الوووو صدا میاد خانم خوشگله؟! چیزی نکفت پاشدم گفتم: خوبی؟! اروم گفت: ا.. ره اخم هام رفت تو هم و گفتم: سرت را بیار بالا هیچی نکفت اروم سرشو اوردم خودم بالا دستش رو چشم اش بود گفتم: دستت ات را بردار بانوی من! چیزی نگفت که بلند تر حرفو تکرار کردم که اروم برداشت دیدم زیر چشم اش کبوده معلوم بود یکی دست رو بلند کرده مات مونده بودم
گفت: کت.... لطفا شر راه ننداز دست هامو مشت کردم و گفتم: کی این بلا را سرت اورده؟! اروم زمزمه کرد: مهم نیس با حرص گفتم: اون روی سگ منو بالا نیار.... مثل ادم بگو کی جرعت کرده دست رو بانوی من بلند کنه تا خودم قیمه قیمه اش کنم!! غمگین خندید و دست اش را گذاشت رو قفسه سینه ام و گفت: مهم نیس..... مهم اینه دوستت دارم!! این حرف باعث ارامش زیادی بهم شد لبخندی زدم و گفتم: عشقم؟! گفت: جانم گفتم: اگه...... یک... روز بفهمی به جز تو کس دیگه ای هم در زندگی هم هست چیکار میکنی؟! جا خورد دستش را برداشت و اون ورو نگاه کرد و گفت: اسمش چیه؟! خندیدم و گفتم: دیونه.... گفتم اگه چشم هاشو ریز کرد و گفت: معلومه ریز ریز اش میکنم مثل پاسیل! قلب تو هم ریز ریز میکنم اگه برای اون بتپه! دستم را بردم لای موهاش و گفتم: همچین اتفاقی هرگز نمی افته مطمئن باش! بلخند زد و گفت: من دیگه باید برم خداحافظ پیشی منم رفتم خونه تغییر شکل دادم دیدم لایلا نشسته رو صندلی ام و داره با دو تا حلقه بازی بازی میکنه با اخم گفتم: اینجا چیکار میکنی؟! پاشد و با عشو گفت: کجا بودی؟! گفتم: باید به تو هم جواب پس بده...... رفتم رو تختم و گفتم: گمشو بیرون حلقه هارو اورد جلو و گفت: دستت کن عزیزم..... مگه نشنیدی پدرت چی گفت؟! داد زدم: منننن تهعد دارم به یکی گفت: اون دختر عه خشبخت کیه ها؟! نفس نفس داشتم میزدم گفت:امروز باید بری به همه بگی عشقتت هستم!!
برو اسلاید بعد
برای پارت بعد ۲ لایک🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه
خیلی داستانا تو میدوستم
😍🥰😘
مممننونننن💕💕💕
تا حالا داستان میراکلسی نخوندم (: این اولین باره که میخوام بخونم 🎉❤️ خوشحالم که شما اولین نفری ممنون میشم به داستان منم سر بزنی بعد خوندن فیکت میخوام پارت چهارش رو بنویسم💚🌱
❤❤❤
حتما😀
✨💚
عالیییی بودددد❤️
پارت 3 رو منتشر کردم
ممنونننننن😁😁😁
چی؟
هیچی بیخیال😐
عالييييييييييي بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عررررر تنکس😁😁❤❤
عالییییییی
مممممننونننننن😀😀😀
عالیییی ادامه بده 🤍
ممنون ممنون ممنون😀💗
ناظرش من بودم:)
دلم میخواد فقط بهت بگم که: هرچییی بخواایی بهتت میدممم فقططط اینکااروو نکننن😭😂
بکششون ترورشون کن جداشون کن ولی لایلا نه ای خدا😐😭💔😂
توهممرینتوبکش
پسلمواذیتمیتونه🥺
منتظر پارت بعد باش تا ببینی چی میشه😃😀💖
حق 👍🏻💔