ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر شه و ببخشید دیر شد و دوست دارید یه روز مشخص پارت بزارم یا همینجوری قاطی ؟
کلارا: برای منی که سه تا هم.س.ر.ا.م مردن دیگه ناراحتی نداره! من دردای زیادی کشیدم سالهاست ارزوم شده دیدن پسرم. ولی پسر بیچاره من سو.خت تو اتش سوزی و تبدیل به خاکستر شد و من نگاه کردم
مری: اخی . امیدوارم دیگه براتون پیش نیاد.
کلارا : مرسی عزیزم.
مری با تموم شدن چایی پا میشه و کیفشو بر میداره و خداحافظی میکنه و میره. توی راه یاد خاطرات پرورشگاه میوفته همه ی اون خاطرات تلخ . هرچی یادش میوفته خاطرات زندگیش هیچوقت شیرین نبوده. حتی مری تولدش هم با اینکه الیزا بود خوشحال نبود اون با بچه ها خوش نمیگذروند. تاحالا حس خوشحالی رو یعنی تجربه نکرده؟ این سوالات مداوم تو ذهنش تکرار میشد . بی توجه به اطرافش به زمین خیره شده بود که ناگهان به کسی خورد.
پسر: ببخشید خانم چیزیتون شد؟ بزارید کمکتون کنم.
پسر دستشو به سمت مری دراز کرد و مری با گرفتن دیوار پا شد . مری: خوبم و بدون توجه به پسر به راهش ادامه داد. میخواست یه مسافرخونه پیدا کنه نمیشد شب دوباره تو پارک خوابید. بلاخره به یه مسافرخونه رسید وارد مسافرخونه شد و یکی از اتاق هارو گرفت . برای رفتن به اتاق باید پله رو بالا میرفتید بعد چندتا پله دیگه و درنهایت اتاق ۱۴ اونجا بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
میشه بازن بزاری آواز قو معنای قشنگی داره میشه بقیشو بزاری
عالی بود پارت بعد
ادرین عاشق شد رف
آجی پری پارت بعدی رو زود بزار لطفا
شانس آوردی تو این داستانت کلارا خواهر ادرین و گرنه کشته بودمش
😂
خوب بودش و یه سوال داستان ماجراجویی و جنایی هستش؟
مرسی
اره
بیشتر بنویس خیلی کم بود 😑
باشهه
بعدی 😐
باشه
عالییی بود اجی🌸💕
مرسیی
عالی بود
ممنون