The mirror pt22
(ویو تهیونگ )
ساعت 8 صبح بود ، از خواب بیدار شدم . ازینکه یونا رو راضی کردم تا باهام بمونه احساس آرامش میکردم . از رو تخت خوابم بلند شدم و یه زره خودمو مرتب کردم ، دفتر قهوه ای که کنار تختم بود رو برداشتم ، معمولا هدف های بزرگمو از بچه گی تا الان توی اون مینوشتم و همشون رو انجام میدادم، یجورایی انجام چیزی که تو اون دفترچه نوشته شده بود برام حتمی بود . بازش کردم و رفتم آخرین صفحه ای که توش نوشته بودم .
"امروز بهش میگم _______ 22 ژانویه "
امروز 22 ژانویه بود ... روزی که خیلی وقت بود منتظرش بودم .
در اتاق باز شد و جی وو اومد تو . اومد بالای سرم و به دفترچه نگاه کرد و خندید .
جی وو : پس امروز میخوای ازش خواستگاری کنی..( با لبخند)
تهیونگ: امیدوار باش داداشت جواب رد نگیره.
جی وو : چرا باید جواب رد بگیره..؟ به این خوش تیپی ، به این خوش قیافه ای ، فقط یه زره اخلاقش بده ..(خندید)
تهیونگ: بخاطر ابنه که کنار تو زندگی کردم (لبخند )
جی وو : کجا میخوای باهاش قرار بزاری ؟
تهیونگ: یه جایی میشناسم که شباش خیلی قشنگه ، بعدشم میریم یه رستوران خیلی قشنگ .
رفتم از توی کشو یه جعبه کوچیک درآوردم و دادم به جی وو
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالیییی. زود باش بعدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیی
مواظب باش چراغ سبز نشه تهیونگ له بشهههه
حواسم هست😂
عالیییییییییییییییییییییییییییییییی
ککنون