
این یه رمان جدیده که نوشتم ((:
جیمز ؛ پسر کوچکی با موهای مشکی پرکلاغی را روی دو دستش تاب میداد.پسرک میخندید و دستهایش را از دوطرف باز کرده بود و به شیشه های عینک گرد پدرش ضربه میزد.جیمز خندید و گفت : نکن دیگه.مگه کِرم داری؟! زن جوانی با موهای بلند زرشکی رنگ درحالی که با چوبدستی اش سینی کلوچه و چای را نشانه گرفته بود وارد شد و گفت : صدبار بهت گفتم با بچه اینطوری حرف نزن.کرم داری دیکه چیه؟! جیمز دوباره قاه قاه خندید و گفت : سخت نگیر
لی لی ؛ سینی کیک و چای را روی میز گذاشت و هری را از بغل جیمز گرفت.اما کمی بعد آهی کشید و فورا هری را روی کاناپه کناری گذاشت.هری همچنان میخندید و آب دهانش روی مبل میچکید.لی لی شکم برامده اش را لمس کرد وگفت : دیگه وقتشه.ما وقت زیادی نداریم جیمز ؛ تو باید با سوروس اشتی کنی.اون باید پدرخونده ی هانا باشه. خنده از لبهای جیمز رفت. با خشم هری را دراغوش گرفت و گفت : گفتم که نه.من با اون عقاب بدجنس اشتی نمیکنم.محاله محاله. لی لی نیز برافروخت و گفت : ولی من میخوام سوروس پدرخونده ی هانا باشه.انقدر کینه ای نباش جیمز برحسب عادت دستی به موهای بهم ریخته اش کشید و انهارا به هم ریخته تر کرد
و گفت : باشه باشه قبول.اما امیدوارم روزی نرسه که بجای من ؛ اون یارو کله چربی بخواد بچمو بغل بگیره. همین لحظه ؛ هری گریه کرد و لی لی او را بغل کرد و گفت : من میرم بچه رو بخوابونم.توهم کاراتو بکن .باید بریم دنبال سوروس ... جیمز دوباره اهی کشید و برای هری دست تکان داد.اما او متوجه نشد چون همچنان گریه میکرد.چنددقیقه ی بعد ؛ لی لی با لباسی بادمجانی رنگ و کیف دستی زرشکی درحالی که موهایش را میبست دراستانه ی در ظاهر شد.جیمز لبخندی زد و در اتاق هری را بست.لی لی دستش را در دست جیمز گذاشت و با صدای ترقی ؛ هردو غیب شده و کمی بعد درخانه ی کثیف و خاک گرفته ی اسنیپ ظاهر شدند.اسنیپ با اکراه گفت : کیه ؟ و چشمانش را روی چشمی درگذاشت.با دیدن لی لی ؛ بغض کرد و اشک از چشمانش جاری شد.اما اشکهایش را پاک کرد و در را باز کرد.
اسنیپ درکناره در ایستاد.لی لی با خوشرویی با او دست داد و درحالی که موهایش را پیچ و تاب میداد وارد خانه شد.جیمز هنگام رد شدن از جلوی اسنیپ با خشم به او نگاه کرد و اسنیپ با نفرت لب هایش را روی هم فشرد.چنددقیقه سکوت برقرار شد و بعد اسنیپ چوبدستی اش را تکان داد و سینی چای روی میز خاک گرفته ظاهر شد.لی لی گفت : متشکرم سوروس.اما میدونی که.من بخاطر بچه توی شکمم نمیتونم زیاد چای بخورم.جیمز تو میخوری؟ جیمز همینطور که با خشم به اسنیپ زل زده بود سرش را به چپ و راست تکان داد.نگاه اسنیپ در ان دو در نوسان بود. وقتی کسی چیزی نگفت سرانجام اسنیپ شروع کزد : فکرمیکنم دلیلی داشته باشه که امشب سعادت دیدنتونو داشتم. و بعد با خشم لبهایش را روی هم فشرد و به جیمز نگاه کرد
لی لی دوباره لبخند زد.انگار نه انگار که اتشی درون سینه ی اسنیپ بالا و پایین میرفت.انگار نه انگار که اسنیپ به زور بغض درون گلویش را خفه میکرد و سعی میکرد به لی لی نگاه نکند تا اشک از جشمانش سرازیر نشود. سرانجام لیلی گفت : اوه بله.منو جیمز به این نتیجه رسیدیم که بهتره شما دوتا با هم اشتی کنید.اینطوری خیلی بهتره اسنیپ با نفرت گفت : فکرنمیکنم اینطور باشه. لی لی با ارامش ادامه داد : اخه ما میخواستیم تو پدرخونده ی بچه ی بعدیمون بشی. لیوان چای از دست اسنیپ افتاد و شترق صدا داد.برای اولین بار به لی لی چشم دوخت و گفت : چ...چی؟ لی لی با خونسردی گفت : این یکی دختره.اسمشم قراره بزاریم هانا.هری و هانا.خیلی قشنگه مگه نه؟ خلاصه که گفتیم سیریوس پدرخونده ی هریه.لوپینم که راستش...خب اون موافقت نکرد حتما خودت میدونی.اخه اون گرگینه اس..پیتر هم به ما گفته بوداینروزا سرش خیلی شلوغه.نمیدونیم چرا ولی خیلی تو خودشه خلاصه که تو رو انتخاب کردیم سوروس
اسنیپ گفت : اگه تو میخوای...خب باشه حرفی ندارم. جیمز با خشم برای اولین بار دران خانه به حرف امد و گفت : تو نه و شما.اون زن منه.نه زن تو کله چربی. بنظر رسید که اسنیپ چوبدستیش را بلند میکند.جیمز هم همینکار را میکرد.لیلی که احساس خطرکرده بود گفت : خیلی خب خیلی خب پس همه چی حل شد.بهتره ما دیگه بریم اخه هری تو خونه تنهاست.فعلا خداحافظ سوروس بعد دست جیمز را گرفت و هردو بلند شدند.کمتر از یک دقیقه انها در گودریک هالو و درخانه شان بودند. اسنیپ همچنان نشسته بود و به در خیره مانده بود...بچه ی لی لی...من پدرش هستم...دختر لی لی...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
از این بهتر هم مگه داریم؟
عالی بود عزیزم😘😘😘😘
ممنون عزیزم🍒خوشحالم خوشت اومده
خیلیی قشنگههه
تازه داستانتو خوندم
عاالیهعععع
مرسییییی😍❤خوشحالم خوشت اومده
خيلی قشنگ بود😍
ممنون❤❤❤
خیلیییی قشنگ بود❤
❤❤❤❤❤
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود❤❤❤❤❤❤❤
مرسیییی💚💚
عالی بود :)🤍
وای چقدر قشنگ بود💙💙💙
مرسییی عاجی جون😘
خیلی خوب بود عزیزمم ^_^
با انرژی ادامه بده💜😍
مرسی پاترهد گل❤☇