وقتی عاشق شدیم پارت 7

حالا رفتی توی اتاقت و دا هم روی تختش بود دا بهت رو کرد و گفت :دختر بالاخرهبه جیمین گفتی؟ تو:چیو... منظورت چیه؟ دا:همین پیشنهاد های کمپانی دیگه.... بالاخره اس ام، جی وای پی؟ تو:اس ام از کجا اومد؟ دیروز داشتیم با نلی می گشتم که یکی از کارمنداش ازمون مشخصاتتو خواست و ماهم دادیم که اینطور شد✨تو:اها خب چرا باید به جیمین بگم؟ دا:اوخخخ کجای کاری من تمام مدت می دونم شماها باهمید😹 من اون روز تورو دیدم که با جیمین بودید و جیمینم با یه دختر دیگه داشت بهم میزد واقعا نامزدیشی؟ دوست دخترش؟ بگووووو دارم میمیرم ینی.....تو:داااااا بزار از اول تعریف کنم... //و اینطوری شد و بهم پیشنهاد داد ولی..... اخخ ولش کن بریم بخوابیم🕸️✨

روز بعد ساعت 8//// موهاتو بال بستی عینک(تبی) میزنی و یه کت لی میپوشی و با یه شلوری لی مدل لش خاکستری میپوشی دا هنوز خوابه براش برای نیم ساعت دیگه ساعت گذاشتی و میری بیرون ///ایــــست//فلش به اتاق جیمین// جیمین ساعت یه ربع به 8 بیدار شده و موهاش رو دو تیکه می کنه یه تیشرت سفید میپوشه و روش یه کت آبی شبیه لی می پوشه یزره از جلوی موهاش رو بابلیس می کنهو یه عینک طبی میزنه و موهاش رو مریزه روی عینکش یه ماسک زرد میزاره و... ///ایــــست //فلش بک به اتاق تو//خب می خوای در رو باز کنی که....

جیمین:واقعا ما هم فردا میریم بوسان😐😁😂،، خب حالا که انروز کاری نداری میشه باهم بریم بیرون؟ تو:واقعا ولیییی جیمین:هردلیلی هست برام مهم نیست کی می خوای بری؟ تو:برای من فرق نمی کنه،،، امممـ وایسا اون نلی نیست کنار جونگ کوکه؟ 😐😶 جیمین :ینی چی کار می کنن؟ 😹 تو:چمیدونم من باید برم عینکمو عوض کنم بازم یزره تار می بینم ببینم تو عینکی هستی؟ جیمین:امم تا حدودی،،، می خوای باهم بریم❤️ تو:باشه بریم🎄🕸️دستتو گرفته باهم رفتید از کنار کوکیینا گذشتید و متوجه هم نشدن و یکم سریع تر رفت سمت راهرو چون راهروی آسانسور طولانی و دور بود😹😐 سوار شدید و رفتید پارکینگ و سوارت کردو خیلی طولانی نبود راهش بخاطر همین سری پیاده شدید و هرجفتتون یه عینک جدید گرفتید و دوباره نشستید یکم باهم بیرون گشتیدو گشتید و گشتید که ساعت 8 شد که.......

جیمین دستتو گرفت و گفت::.......

خب منتظر پارت بعد باشید چون یه اتفاقایی می وفته 😐چالش اینه دهگان شارژ موبایلت میشه چقد دیگه بایسته میبینی😐