
Hi guys 🌚🫀✨
فردا صبح با پرفسور لوپین کلاس داشتیم . تو راه دراکو بهم دست تکون داد منم فقط سرم رو تکون دادم . متوجه شدم که ناراحت شد . تو کلاس همش پیش من وا میستاد هری هم میومد وسط ما که اون بره کنار . پرفسور که بوگارت رو بهمون معرفی کرد دونه دونه جلو میرفتیم و با ترس هامون مواجه میشدیم .
نوبت هری شد و اون یه مجنون گر دید . بعدش نوبت من شد ، رفتم جلو و بوگارت به دو قسمت تقسیم شد که هری و دراکو بودن که داشتن به هم حمله میکردند ، نتونستم بگم ریدیکلوس و چند قدم رفتم عقب و نفس نفس میزدم . فوری از پرفسور لوپین درخواست خروج از کلاس کردم پرفسور هم فهمید و بهم اجازه داد ، پرفسور به هرمیون گفت بیاد بیرون پیش من .
من داشتم روی پل هاگوارتز گریه میکردم که هرمیون اومد و گفت _ باز چیشده +حالا دیگه نه تنها هری میدونه از دراکو خوشم میاد بچه ها هم میدونن ، میخوان بگن یه گریفیندوری با یه اسلترینی _ به اونا ربطی نداره تو به کی علاقه داری + هری چی _ به اون هم ربطی نداره تو دیگه بزرگ شدی + اگه هری اومد و بهم گفت چی بگم بهش _ پیش من وایستا من نمیذارم کسی بیاد پیشت + ممنونم هرمیون .
بعد کلاس لوپین داشتم با هرمیون میرفتم سمت خوابگاه که یهو دیدم زیر درخت بید هستم وقتی پشتم رو نگاه کردم دیدم دراکو آپارت کرده و وایستاده پشتم بهم گفت _ امروز سر کلاس چت شد یهو خیلی نگرانت شدم + چرا باید نگران من بشی _ چون برام مهمی + نیستم اگه بودم میدونستی الان وقت مناسبی نیست ، من دارم بین تو و هری له میشم ولی مشکل اینه که هیچ کدوم نمیفهمید _ من میفهمم + نمیفهمی ، اصلا برای چی آنقدر پیش من میپلکی ؟ _ چون من ..... چون .... من دوست دارم ( از زبان هارلی :« اون لحظه مطمئن شدم اون حرکت دراکو از روی دوستی معمولی نبوده ) + واقعا پس ثابتش کن _ چجوری + با این که فعلا دور و بر من پیدات نشه تا من هری رو راضی کنم _ راضیش کنی ؟ + آره _ یعنی تو هم ... + آره ... آره منم دوست دارم
چالش داریم آخر پارت ♥️🌚✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دراکو بخواد آره میریزم♥
هی;
زیر24ساعتبکمیدم.
واگهمیشهبهتستآخرمسربزن..هیهی))
اگهمایلی..پینمیکنی؟ممنونم-