5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Kooki انتشار: 2 سال پیش 209 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد❤
خب خواهرم اول لایک کن پلیز😐ناظر شما هم منتشر کن❤
از زبان امیلی : بالاخره رسیدم خونه هی سان با همه احوال پرسی کردم تا رسیدم به سوک ، سوک : سلام آریانا دلم برات تنگ شده بود بی معرفت💔 ، آریانا : سلام ممنون😐 ، سوک : چقد با احساس فک کردم بری و برگردی یکم اخلاقت تغییر کنه ولی نکرد که نکرد 😐💔 ، آریانا : همینه که هس😐😑 ، لی مین : خب الان چه وقت دعوا کردنه آخه آریانا بیا اینجا از ماموریتت واسم بگو ، آریانا : دارم همه کار میکنم تا تهیونگ مقشاع (برعکس بخون)بشه همه چی خوب بود تا اینکه اون روزی که داشتم با شما تلفنی حرف میزدم شین هه حرفامون رو شنید بعدش من فهمیدم و اونو تهدید کردم که اگه به کسی بگه به لتق(برعکس بخون)می رسونمش اما فردا صبح که بلند شدم فهمیدم که اون به لتق(برعکس بخون) رسیده ، تهیان : من همه اینا رو میدونم دخترم ، آریانا : چی؟ از کجا میدونید ، تهیان : من همراه تو یک نفرم فرستادم به طور مخفیانه که نزاره برات اتفاقی بیوفته ، آریانا : یعنی به من اعتماد ندارید؟؟؟ ، تهیان : نه دخترم این فقط برای محض اعتیاد بود ، آریانا : باشه اگه کارتون تموم شد من باید برم😑😐 ، تهیان : آخه چرا اینقد زود ، آریانا : چون کار دارم خداحافظ ،
بعد از اینکه آریانا رفت داخل خونه هی سان ، سوک : فک نمیکنید یکم رفتار های آریانا مشکوک بود؟؟ ، تهیان : خودمم داشتم به همین فکر میکردم ، سوک : میخواید منم از دور مواظبشون باشم ، تهیان : آره این کارو بکن اونجوری خیالمون راحت تره ، سوک : چشم این کارو میکنم ، از زبان راوی : آریانا وقتی رسید استودیو اعضا بی تی اس هنوز داشتن اجرا میکردن آریانا یا همون امیلی از تهیان در خواست کرد که روی ی صنذلی خالی بشینه و کنسرت رو تماشا کنه تهیان هم گفت که یکی از صندلی های ردیف اول خالیه و میتونه اونجا بشینه و امیلی هم رفت و اونجا نشست ، از زبان تهیونگ : وقتی داشتم اجرا میکردم تموم فکرم پیش امیلی بود نمیدونم چم شده بود داشتم به امیلی فکر میکردم که همون لحظه دیدم امیلی اومد روی یکی از صندلی های ردیف جلو نشست احساس کردم قلبم داره تند تند میزنه و تموم نگاهم فقط پیش امیلی بود ❤ ، از زبان امیلی : بالاخره تهیان راضی شد که برم بشینم و کنسرت رو ببینم وقتی رفتم و روی صندلی نشستم نگاه های تهیونگ فقط روی من زوم بود منم نمیتونستم ازش چشم بردارم انگار هر دو نفر محو تماشای هم شده بودیم 🙂
از زبان راوی : اون روز به خوبی گذشت بعد از اینکه ۱ هفته داخل طبیعت موندن برگشتن کمپانی امروز روز تعطیل اعضای بی تی اس بود و تهیونگ میخواست که با امیلی بره سینما برای همین رفت جلوی اتاق امیلی و در زد و امیلی در رو باز کرد ، امیلی : سلام جناب کیم خوبید ، تهیونگ : ممنونم خوبم تو خوبی ، امیلی : مرسی منم خوبم ، تهیونگ : ام...میخواستم ی چیزی بگم ، امیلی : بگید ، تهیونگ : امروز روز تعطیل من و اعضا هست و هر کدوم از اعضا میخوان کار های شخصی خودشون رو انجام بدن و منم میخوام اگه اشکالی نداشته باشه با هم بریم سینما ، امیلی : سینما😐 ، تهیونگ : ناراحت شدی؟؟ ، امیلی : نه نه ناراحت نشدم باشه مشکلی نداره باهاتون میام جناب کیم ، تهیونگ : میشه منو تهیونگ صدا کنی اونجوری راحت ترم 😁 ، امیلی : باشه تهیونگ😁
از زبان راوی : اونا به سمت سینما حرکت کردن و وارد سینما شدن اما اونا خبر نداشتن که یک نفر در حال تعغیب اوناس...
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
پارت بعد😐🤝🏻
حتما لاوم:)❤
🤝🏻🤍
افرینن🌸👌🏻🫂
قربونت بشم من❤❤😘😘
عالییییی👌🏻🌸
میسی:)
عالی ❤
ممنون لاوم:)