شروع تلخ پایان شیرینp2

ادرین:الان ۲۰ دقیقه‌ست در باز نمیکنه داشتم روانی میشدم در زدم ج نداد بیشتر ترسیدم در اتاقش شکستم رفتم تو اتاقش مرینت:دیگه از گریه کردن چشاشم داشت در میومد(اخی من قربونت بشم😭💔)رفتم دست و صورتم شستم لباسم عوض کردم هدفون صورتی وتوسیم کردم تو گوشم و دراز کشیدم و دیگه چیزی نفهمیدم ادرین:وقتی در شکستم دیدم مرینت خیلی اروم گرفته خوابیده خیلی کیوت شده بود ولی از صورتش معلوم بود چقدر گریه کرده

لایک و نظر ناظر منتشر پلیز: اروم پتو رو روش کشیدم یک💖(💖یعنی سوب)رو ل/ب/ا/ش کاشتم و اروم جوری که بیدار نشه هدفون از گوشاش برداشتم داشت تو خواب حرف میزد مرینت تو خواب:نه ادرین خواهش میکنم😭نه🗿😭ادرین:خیلی کیوت بود داشتم نگاش میکردم که گوشیم زنگ خورد بابام بود گابریل:از اون دختره مرینت بدم میومد دختره لیاقت پسر من نداره اونا تا وقتی من زندم نمیتونن از...ج کنن(پس م◇ی♡ک$ش♧م گابریل:😑😐§:چیه تو گفتی تا وقتی من زندم گابریل:هیچی بیا برو)امیلی:من واقعن مرینت دوست دارم اون دختر خیلی خوبیه مهربونیه ادرین میخندونه ...

مرینت در باز کن اونا فقط دروغه 😭💔(باز کنه که دیگه تموم میشه داستان😐🔪)مرینت:از شدت گریه نمیتونستم نفس بکشم (اخی😭💔)اروم از جام بلند شدم و رفتم دست صورتم شستم چون لباسم از شدت گریه خیس شدا بود یک لباس کوتاهسیاه با دامن سفید کوتاه پوشیدم کمی ارایش کردم و رفتم در اتاقم باز کردم ادرین دیدم ادرین خیلی وقته باز نکرده اف 😭بغضم گلوم چنگ میزد بدجوری حالم بد بود فقط خودم نگه داشتم تو تا دستام بالا بردم و لای موهام گذاشتم همش تقسیر لایلا بود لایلای بیب بیب بیب بیب که در اتاقش باز کرد با لباسش متوجه شدم میخواد یک جا بره

ادرین:مرینت میشه بگی کجا میری؟مرینت:میشه بگی تو چیه منی که بهت بگم اقای اگراست واقعن سخت بود حرفی که زدم از رو عصبانیت بود ادرین با دستاش چونم گرفت گفت منظورت چیه ما دوست🙋‍♀️دوست🙋‍♂️ هستیم چطوری این میگی من حق ندارم بدونم ❤میخواد کجا بره مرینت:اصلا یک دصد هم به حرفاش توجه نکردم دستش که شونه هام گرفته بود با دستم ورداشتم و گفتم نه تا وقتی که ❤یکی دیگه ی از این ببد نه تو نه من تموم شد رفت یک درصد فکرکن من برگردم ه😏تو برو پیش همون کسی که 💏دیش و راهم گرفتم رفتم تو حیاط..