5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Kooki انتشار: 2 سال پیش 230 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد
خب خواهر گرامی اول لایک کن بخدا اتفاق خاصی نمیوفته فقط به من انرژی میدی چرا لایک نمیکنی لطفا لایک کن😃 لایک نکنی شب میام تو خوابت😐😂خب و حالا شما ناظر گرامی لطفا منتشر کن 🎀
از زبان راوی : که همون لحظه امیلی شبل (برعکس بخون)رو گذاشت روی بل(برعکس بخون)تهیونگ ، از زبان تهیونگ امیلی داشت میرفت از چادر بیرون که پاهاش به اوتو مو گیر کرد و افتاد روی پاهام من خیلی تعجب کرده بودم و اونم تعجب کرده بود اما با کاری که امیلی کرد استرس و تعجبم بیشتر شد 😶 ، از زبان امیلی : وقتی افتادم روی پاهای تهیونگ اول تعجب کردم و قلبم داشت به شدت تند میزد اما بعدش تصمیم گرفتم کاری کنم که شاید تهیونگ زود تر قشاع (برعکس بخون) من بشه ، از زبان راوی : اون دوتا با تعجب هم رو ندیسوبیم (برعکس بخون) که امیلی این کارو تموم کرد و بلند شد ایستاد و گفت : من ...من واقعا عذر میخوام جناب کیم منو ببخشید ، تهیونگ : ام...خب...راستش مهم نیست گریه نکن عذر خواهی هم لازم نیست اون یک اتفاق بود ، تهیونگ اینو گفت و سری از چادر خارج شد امیلی هم از چادر خارج شد اعضا رفتن سر ضبط موزیک ویدیو و رسید به پارتی که تهیونگ باید تکی ضبط میکرد اون دستاش میارزید و اصلا تمرکز نداشت برای همین تهیان گفت ، تهیان : چیزی شده تهیونگ مشکلی داری ؟؟ چرا دستات میلرزه و تمرکزی نداری؟؟ ،
تهیونگ : نه چیزی نیست فکنم خسته باشم ، تهیان : اوکی پس برو استراحت کن فردا پارت تو رو ضبط میکنیم ، (اونا قراره یک هفته داخل طبیعت بمونن) امیلی بعد از اینکه تهیونگ رفت تو چادر تا استراحت کنه رفت پیشش و گفت : همش تقصیر منه که شما نمیتونید امروز موزیک ویدیو تون رو ظبط کنید 😔 ، تهیونگ : نه اینو نگو این فقط یک اتفاق بود فکنم منم زیادی حساسم این موضوع فقط تقصیر تو نیست خودتو اذیت نکن ، امیلی : حالا من میخوام کارم رو جبران کنم و بریم و با هم قدم بزنیم اینجا خیلی قشنگه میشه لطفا با من بیاید ؟ ، تهیونگ : البته که میشه بیا بریم ، امیلی و تهیونگ با هم دیگه از چادر رفتن بیرون و از بقیه دور شدن اونقدر دور شدن که اصلا کسی نمیتونست اونا رو ببینه ، از زبان امیلی : به تهیونگ گفتم با هم بریم قدم بزنیم اونجا سری قبول کرد و باهام اومد نمیدونه که قراره الان بمیره 😏 ، از زبان تهیونگ : امیلی بهم گفت که بریم قدم بزنیم منم نمیدونم چرا اما قبول کردم که بریم واقعا احساس عجیبی دارم بهش نمیدونم اسم این احساس چیه😶💔
، امیلی زمانی که داشتن قدم میزندن دستای تهیونگ رو گرفت و دست در دست هم شروع به قدم زدن کردن ، از زبان تهیونگ : داشتیم قدم میزدیم که گرمای دست یک نفر رو داخل دستام احساس کردم و دیدم که امیلی دستام رو گرفته قلبم شروع کرد به تند تند زدن انگار میخواست از جاش در بیاد ، از زبان آریانا : سکوت زیادی بین ما بود و من خواستم این سکوت رو بشکنم و دستای اونو گرفتم و به قدم زدن ادامه دادم ، از زبان راوی : امیلی و تهیونگ داشتن قدم میزدن بی خبر بودن از اینکه همه دارن اون ور دنبالشون میگردن ، حونگ کوک : وای یعنی تهیونگ کجاس؟؟ ، جیهوپ : امیلی و تهیونگ هر دوتا نیستن ، شوگا : شاید دارن قدم میزنن ، تهیان : چهههههه قدمی اگه بلایی سر تهیونگ بیاد پی دی نیم منو میکشههههههه😤😡😠 شین هه زود برو و تهیونگ رو زیر سنگممممم شدهههههه پیداااااا کنننننن (باداد) ، شین هه : چ...چشم ق...قربان😰 ،
شین هه رفت دنبال تهیونگ و همه جا رو زیر رو میکرد و با داد اسم تهیونگ رو صدا میزد ، از زبان امیلی : من و تهیونگ روی چمن ها نشسته بودیم و داشتیم به طبیعت نگاه میکردیم که به فکرم زد همین حالا کارش رو تموم کنم چون الان فقط من و اون اونجا بودیم و بهترین فرصت بود چاقو رو در آواردم از جیب شلوارم و چاقو یک میلیمتری پهلو تهیونگ بود که همون لحظه😨...
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
اسم داستان نفرت و عشق هست اشتباه تایپی شد 😂
فقطکاور..
😂💔
زیادی خوبه👌🏻🗿💗
ممنونم لاو زیبای من😍
عالیییییی
عاشقتم:)
عرررر
:)
عالی بعدی زودددددددددد😐😐😐😐
چشم😂
عر جذاب شد😐👌🏻
بزار پارت بعدو وگرنه😐👌🏻
چشم میزارم خواهرم 😂
اورین