
میشه لطفا کامت بزارید ، فالوم کنید و لایک. کنید :)
از زبان راوی : آریانا رفت تو اتاقش و پدر آریانا وارد اتاق شد داخل دستش صورت مانکن بود ، آریانا : سلام پدر خوش اومدید ، لی مین : سلام دختر قشنگم بیا برات صورت مانکن آواردم تا گیریمش کنی ، آریانا : چی گریم کنمش اما تا جایی که یادمه شما دوست با اینکه من بخوام گریمور بشم مخالف بودید و میگفتید باید مثل خودتون ایفام (برعکس بخونید) بشم ، لی مین : بله دخترم میدونم اما الان تو باید این صورت رو گریم کنی تا عکسشو واسه کمپانی بیگ هیت بفرستیم و اگه قبول بشی گریمور میشی و کارمون آسون تر میشه من امروز داخل سایت بیگ هیت خوندم که گریمور تهیونگ از کمپانی بخاطر دلایلی رفته و بی تی اس ۵ روز دیگه کنسرت داره و اونا دنبال یک گیمور حرفه ای میگردن که تو هم خیلی حرفه ای هستی پس اینو گریم کن و بعد برای کمپانی بفرس فکنم تا فردا جوابش بیاد ، آریانا : باشه چشم پدر
(یک نکته بگم اونم اینه که فقط آریانا و پدر آریانا یعنی لی مین داخل شرکت میخوابن و کلا اونجا زندگی میکنن و سوک هم چون لی مین بزرگ کرده و دلیلشم داخل پارت 0 داستان گفتم بخاطر همین سوک هم با اونا داخل شرکت زندگی میکنه) از زبان راوی : آریانا تا شب صورت مانکن رو به طرز شگفت انگیزی گریم کرد و عکسشو برای کمپانی فرستاد و بعدش از شدت خستگی بدون خوردن شام گرفت خوابید ، از زبان آریانا : دیشب خیلی خسته بودم و زود خوابید امروز که بیدار شدم دیدم ساعت ۲ بدازظهره 😐 یا خدا من چرا اینقد خوابیدم😑 دیدم که یک پیام به ایمیلم اومده بازش کردم دیدم که پیم اومده من قبول شدم نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحال شدم و سری لباسام رو عوض کردم و رفتم به اتاق پدرم ، آریانا : سلام پدر جون خوبید صبحتون بخیر ، لی مین : سلام عزیزم چه صبحی الان که ظهره😂 خو کاری داری دختر قشنگم ، آریانا : بله پدر کار مهمی دارم امروز کمپانی بیگ هیت به ایمیل من پیم داد که قبول شدم ، لی مین : واقعا 😀 آفررین دخترم خب نگفت که تا کی وقت داری بری ؟
آریانا : گفت از اونجایی که بی تی اس ۲ روز دیگه کنسرت داره باید امروز برم به کمپانی و تا ساعت ۵ فقط وقت دارم ، لی مین : اگه اینطوره ما اصلا پس وقت نداریم خب موضوع اینه که تو رفتی اونجا میگی که پدر و مادرت رو حدوده ۱ ساله که از دست دادی و ما بهت ی شناسنامه تقلبی میدیم که اون شناسنامه مادرته ، آریانا : چی! ، لی مین : از اونجایی که مادرت به طرز مشکوکی جون خودشو از دست داد ما هنوز شناسنامه اونو باطل نکردیم و تو میتونی با شناسنامه اون بری به کمپانی مادرت زمانی که جون خودشو از دست داد ۲۱ سالش بود و من با کمک تهیان شناسنامه مادرتو تغییر دادم و سال تولدشو با سال تولد تو تدبیغ دادم البته یادت باشه تو از این به بعد اسمت امیلی هست اسم مادرت الان اسم تو هست ، آریانا : بله پدر همه چیز رو متوجه شدم ، لی مین : خب دیگه وقت نداریم بدو برو وسایلتو جمع کن تا زود حرکت کنی منم برم این خبرو به کارمندا بگم ، آریانا : بله چشم پدر
از زبان لی مین : من این خبرو به هی سان گفتم تا اون بقیه بگه دلم برای دخترم تنگ میشه اما باید تحمل کنم قراره از این به بعد یکی بشه مثل خودم ، از زبان راوی : هی سان به کارمندا گفت این خبرو اما سوک رو پیدا نکرد رفت ببینه شاید سوک داخل اتاقش باشه که بالاخره اونو پیدا کرد ، هی سان : سلام سوک ی خبر مهم دارم برات ، سوک : چیه بگو ، هی سان : آریانا قبول شده و قراره امروز ساعت ۴ حرکت کنه به سمت کمپانی بیگ هیت ، سوک : یعنی الان داره میره ، هی سان : آره بیا باهاش خداحافظی کن ، سوک : من نمیتونم دوریش رو تحمل کنم 😥😔😖😢😞 ، هی سان : عیبی نداره باید امیدوار باشیم تا زود ماموریت خودشو تموم کنه و زود برگرده بیا بریم ...
خب امیدارم از این پارت خوشتون بیاد منتظر پارت بعد باشید لطفا از داستانم حمایت کنید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود*-*💗👌🏻
موفق باشی^^✨
ولی اگه من جای اریانا بودم اول ی چیزی میخردم بعد میخوابیدم😹✨
خیلی خسته بود 😂
ولی من از خستگی غذا میخورم😐👌🏻😹
منم
توی خوابم غذا میخورم
پس فقط منم که از خوردن بدم میاد 😂