
خب در این داستان وی نقش یه خلافکار داره ولی سه سال قبل از اتفاقاتی که تو داستان میوفته اون عضو بی تی اس بوده بریمم🤤🤤
خب در این داستان وی نقش یه خلافکار داره ولی سه سال قبل از اتفاقاتی که تو داستان میوفته اون عضو بی تی اس بوده تو یه دختر ۲۰ سالهیی که موهات کوتاهه چشمات طوسی عه قدت هم خوبه اخلاق خیلی بوقی داری😂😂(بد) لجباز یه دنده درس نخون ولی همیشه ۲۰😂 از زبان تو:بعد یه خواب کوتاه بیدار شدم ولی اونقدر خواب کوتاه بود که ظهر شده بود ساعت ۵ باید میرفتم و امتحان میدادم ۳۰ واحد برداشته بودم و کار برام آسون بود صبحونه خوردم یه دوش گرفتم و موهام رو رنگ کردم(موهای مشکی با رگه استخونی) کردم یه زنگ به برادرم زدم و بعد کلی احوال پرسی قطع کردم ناهار خوردم و آماده شدم که برم دانشگاه خداروشکر امتحان آسون بود تو راه برگشت هندزفری رو گذاشتم توگوشم و سوار اوتوبوس شدم یه پسر دقیق بغل دست من نشست خودمو به پنجره چسبوندم و به صفحه چتم یه نگاه کردم از طرف شماره های عجیبی برام پیام اومده بود همشون صفر بودن یا چهار یکی نوشته بود به خونه نرو و دیگری توی خونه منتظرتم یعنیچی چیکار کنم؟؟
منم با اخلاق سگم همیشه یه چاقو تو جیبم داشتم نزدیک ایستگاه بودیم دست توی جیبم بردم وچاقو رو درآوردم یه نگاه به داخل اوتوبوس انداختم بجز اون پسر کسی نبود یه نگاه به چشمای پسر که خیلی ترسناک بود انداختم آب دهنمو قورت دادم ستین:ت تو کی هستی پسر:شنیدم بد اخلاقی ستین:گفتم کی هستی😥 پسر:خب فکر کن من همم من دوس پسرتم اوکی ستین :اگه فکر نکنم چی پسر:بد میبینی ستین:ولی😖 پسر:حالا نمیخوایی دوس پسرتو خونه دعوت کنی😏 ستین:ها کی رسیدیم ماکه... پسر :تو کور بودی بعد دستمو محکم گرفت کرایه رو داد و رفتیم سمت خونه من خداروشکر تمیز بود ولی از ترس اون پسر جون نداشتم مرده متحرک با لرز به آشپزخونه رفتم یه لیوان برداشتم از پشت یه صداهای میومد برگشتم که ببینم چیه....
پسر عه بود شونمو محکم زد به دیوار دستشو گذاشت جفت سرم یه پوزخند زد ترس از صورتم میبارید پسر:خب خانم کوچولو من تهیونگم کیم تهیونگ و تو؟ ستین: م م م من ستینم😥 تهیونگ:اوه ببینم ستین یه آب قندی چیزی بخور دختر آب نبات چوبی میخوایی؟؟ ستین:آب نبات چوبی؟ تهیونگ:خخ بگیر بابا نترس نمیخوام که بکشمت خوشم ازت اومده و بعد رفت سمت در یه نگاه شیطانی کرد و رفت
پس اون پیامک ها چی؟ آب نبات رو سریع باز کردم و خوردم بعدش سرم گیج رفت و افتادم و دیگه هیچی نفهمیدم از زبان تهیونگ :منتظر بودم از هوش بره صدای شکستن شیشه اومد با گیر درو باز کردم رفتم تو بغلش کردم و بردمش بقیه(همکاراش) پایین منتظر بودن ستین رو خوابوندم عقب ماشین و خودم سریع سوار شدم و رفتیم خونه
وقتی رسیدیم دست ستینرو بستم به تخت و رفتم تا یه چیز درست کنم بخوریم که چشم افتاد به تتو ستین نوشته بود... ♡I LOVE BTS♡ اون آرمی بوده؟یعنی جدی؟هوفف من دارم چیکار میکنم اون یه آرمیه ولی من اونو دزدی...دم😥آروم دستشو باز کردم بعدش بلندش کردنم و بغلش کردم چرا خلافکار شدم آخه😥 ستین:تهیونگ😥 تهیونگ:میدونم چیزی نمیگی چون میدونی من کی هستم😭تو چرا هیچی نمیگی ها یعنی من بکشمت اهمیت نداره
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه کامنت و لایک یادتون نره😘😭
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زود تموم شدددد😭😭😭😭
عالی بود منتظر پارت بعدم😂💗💗💗
ادامهههههههههههههههههههه
من کلا از همه داستان هات خوشم می اد مخصوصا این با سکوت قلبم
عالییییییی
ولی
کوتاه
خیلی کوتاه 😡😡😡😡
دمت گرمممم دیا جون عاجی خودمی از ایشون الگو برداری کنین 😍💜💜💜🖤🖤❤❤❤😎😎😎😎😀😀😂😂😂
باشه یادم موند 😂😂😂
راستی عاجی دیا جونم چند سالته ؟؟
من ۱۱😂💔
عاجی جونم چند سالته
باشه اشنا کن ببینیم چی میشه 😂😂
هوم حدیث و هارلی و هدیه و خودمو و.......
فعلا اینو رو یاد داشته باش ،😂😂
ممنون دیا 😍😍
واقعا 😂😂😂 نگران نباش منم تست اولم رو نوشتم در حال بررسی هست هنوز😐😐 منم بد جا کات کردم وقتی اومد بخون و راستی اگه کامنت ها و لایک ها بیشتر باشه ادامه میدم از تو هم میگم که حمایت کنن اگه کمتر باشه ادامه نمیدم😂😂😂😐😐 منم مثل تو ام فکر کنم 😂😂😂😐😐
🤣🤣 راستی من چند تا عاجی دیگه دارم به وقتش آشناتون میکنم😂
عالیییی
لطفا زودتر پارت بعد را بزار
مرسی چشم😘💜
اخه چرا بد جا کات میکنی تو فاز قشنگ رفته بودم تو حس که پارت تموم شد ای بابا😂😂😂😐😐😐
😂😂😂باید به عادت های من عادت کنی من مریضم🤣🤣😈😈