توی کلاس نشسته بودم.در باز شد و یونا در حالا که سرش تو گوشی بود اومد کنارم نشست . بعد از چند دقیقه یه نگاه بهش انداختم:سلام.یونا:عههه سلام. استاد اومد تو و یونا مجبور شد گوشی رو بزاره کنار..........استاد: خسته نباشید! پوفی کردم و جزوه رو بستم و گذاشتمش توی کیفم. وبازم یونا سرش تو گوشی بود.گفتم: یونا پاشو بریم.یونا:باشه. منتظر اتوبوس بودیم.دیگه زیاده روی بود هنوزم سرش تو گوشیه و هی نیشش شل میشه.دیگه خسته شدم:یونا؟نمیخوای بس کنی؟ یونا: چیو؟گفتم: از اول کلاس تا حالا سرت تو گوشیه. اصلا چیکار میکنی؟ یونا:هی...هیچی هیچی داشتم با دوستم چت میکردم.قشنگ ضایع بود داره دروغ میگه. گوشیشو خاموش کرد و گذاشت توی کیفش. اتوبوس اومد و سوار شدیم.رفتیم خونشون مثلا درس بخونیم و باز هم خانم سرش تو گوشی بود. دیگه داشت عصبیم میکرد.یهو پاشدم گوشیو ازش گرفتم.قبل از اینکه نگاش کنم گوشیو ازم گرفت:عهههه چیکار میکنی فضول.گفتم: ای بابا همش سرت تو اون گوشیه چیکار میکنی؟؟یونا: هیششش الان میشنون نمیخوام بدونن.گفتم:چیو؟ یونا: امممم....چیزه. رفتم جلوتر که اون با ترس رفت عقب:چیزه؟ یونا: هی....هیچی...هیچی نیست.داشت دروغ میگفت:چرا یه چیزی هست.یونا:خب....ببین یه پسره ای....گفتم:خب؟!یونا: یه پسره ای بهم درخواست دوستی داد و منم قبول کردم. خیلی پسر خوبیه.پولدارم هست. لبخند زدم: خب این دیگه ترس داره؟ یونا: اخه بابام اینا میگن فعلا باید حواسم سره درس باشه.گفتم: دوسش داری؟ یهو نیشش شل شد و سرشو تکون داد منم یهو نیشم شل شد:اسمش چیه؟ یونا: جونگ وو. گفتم:گفتی پولداره؟؟یونا: اره خیییلی.یهو پریدم بغلش: اِی ورپریده.با هم خندیدیم.یونا: خب تو به مامانم بگو.گفتم: باشه میگم .یهو مامانش درو باز کرد.با چشای گرد داشت نگامون میکرد.یه نگاه به وضعمون انداختم. حق داشت بیچاره .من افتاده بودم روی یونا و دوتامون نیشمون شل بود.مامان یونا: چخبره بچه ها؟ یهو گفتم: هیچی خاله جون دخترت عاشق شده
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود ادامه بده:)
عالی بود
های ارمیز 💅🏻امیدوارم ک حال دلت خوب باشه😌میخوام بهت یه داستان تعریف کنم 📝با ژانر ماfیایی کاپل دختر پسری🪐 خلاصه ای از داستان:جیمین و دایون با هم ازدوaج میکنن و این ازدvاج یک eزدواج برای صلح بین دو باند ماfیای بزرگ هست ☘️و حالا چ اتفاقی میوفته اگ این ازdواج اجباری باشه؟اگر فکر میکنی ک عین بقیه ی داستان ها جیمین عaشق دایون میشه سخت دراشتباهی چون این یک داستان متفاوته دارای دو فصل یا شایدم بیشتر:)خوشحال میشم بخونید و حمایت کنیم
عالی بود! ^^
های ارمیز 💅🏻امیدوارم ک حال دلت خوب باشه😌میخوام بهت یه داستان تعریف کنم 📝با ژانر ماfیایی کاپل دختر پسری🪐 خلاصه ای از داستان:جیمین و دایون با هم ازدوaج میکنن و این ازدvاج یک eزدواج برای صلح بین دو باند ماfیای بزرگ هست ☘️و حالا چ اتفاقی میوفته اگ این ازdواج اجباری باشه؟اگر فکر میکنی ک عین بقیه ی داستان ها جیمین عaشق دایون میشه سخت دراشتباهی چون این یک داستان متفاوته دارای دو فصل یا شایدم بیشتر:)خوشحال میشم بخونید و حمایت کنی