من فرشته هستم؟

سلام لطفا بگید چطور بود بعد من کم میزارم ولی زود میزارم یه حرف دیگه لطفا هرکی که می دانه به من بگه که در اینترنت چی بزنم که عکس صفحه ی تستم بیاد مثلا عکس فرشته می خوام عکس دختر یا پسر می خوام اگر بگین ممنون می شم چون تازه شروع به نوشتن تست کردم

اول از همه بالا را بخوانید خوب بریم سراغ داستان:صبح از خواب بیدار شدم صبحانه خوردم و به طرف مدرسه راه افتادم در راه داشتم فکر می کردم که شب میریم خانه ی مامانی(مادربزرگش)در همین فکر بودم که به یه پسر برخورد کردم هر دو افتادیم بلند شدیم و معذرت خواهی کردیم گفت اسم من کاناتو است(نویسنده:من هر شخصتی وارد داستان کنم معرفی می کنم ولی شخصیت اصلی های داستان شکل شان را می گویم کاناتو شخصیت اصلی پسر قد بلند موهای قهوای کوتاه چشم های عسلی رنگ پوست سفید)من هم گفتم اسم من هم میکاسا است توضیح صفحه ی بعد

(نویسنده:میکاسا شخصیت اصلی دختر قد بلند موی قهوه ای که در نور طلایی می شود و مویش بلند است چشم های عسلی پوست سفید راستی عکس تست بگم از این به بعد نویسنده را این گونه نشان میدهم(M)اول اسم خودم کاناتو:بابا اگه بزاری می خواهم حرف بزنم M:باشه بابا فقط یه سوال بپرسم کاناتو:فقط بدو مدرسه دیر می شود و من تازه وارد این مدرسه شدمM:باشه من نویسنده ی داستانم ببخشید عزیزام این وسط دعوا شده صبر کنید نرید صفحه ی بعد ولی این صفحه جزو داستان نیست خوب بریم سوالم را بپرسم کاناتو گم شدی😮کاناتو:بله

از زبان کاناتو تو را داشتم به این فکر میکردم که چی حسی به اون دختره داشتم( اخی بچم عاشق شده کاناتو:😐)به مدرسه رسیدم وارد کلاس شدم معلم گفت برو بشین پیش میکاسا اخه درسش خوبه و مدت زمان زیادی است که در این مدرسه درس می خواند معلم درس داد زنگ خورد و من به میکاسا گفتم که با هم بریم و او هم قبول کرد

با هم آشنا شدیم زنگ کلاس خورد ما سر کلاس رفتیم درس را خواندیم درس در مورد فرشته ای بود که دوزدیده شوده بود زنگ خورد و رفتیم سالن غذاخوری غذا خوردیم ووقت رفتن به خانه شود همه ی بچی ها رفتِ بودند فقط من و میکاسا بودیم یک پیرمرد روی زمین افتاده بود من و میکاسا به طرف او دویدیم

و اون مرد را بلند کردیم داشت سرویس دیر میشود آن پیرمرد گفت شما فرشته هستید اما دوزدیده شدید و بال های شما بریده شده شما باید دنبال خود واقعی تون بگردین با هم. شاید حرف های مرا باور نکنید اما دارم راست می گویم لطفا باور کنید.سرویس(M:راستی سرویس کاناتو و میکاسا یکی است و هم سرویسی هستند) رفت من به میکاسا گفتم بیا باهم بریم میکاساهم قبول کرد وبه سمت خانه ی مادر بزرگ میکاسا راه افتادیم

به خانه که رسیدم میکاسا خداحافظی کرد من هم همین طور رفتم خانه کلی به حرف های آن پیرمرد فکر کردم تا خوابم برد از خواب بیدارشدم یه چیزی خوردم و دوباره خوابیدم .ببخشید کم بود خسته شدم لطفا کامنت بزار امیدوارم خوشت امده باشه از تست های بعد با حال تر می شود و این قسمت با حال نبود و بگم هیچ کدام از جواب های زیر نمره ندارد فقط قصد من داستان است بای