6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🖤LOKA🖤 انتشار: 2 سال پیش 86 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها یه ویرایش مری چهار سال سن داره و دو شخصیت دیگر اضافه می شوند به اسم مارتین و آرت که مشخصاتشون داخل تست است بریم که داستان و بخونیم
اول از همه بالا رو بخون....
یکمی سردرد داشتم رفتم پارک یه دختر کوچولو داشت می دوید و مادرشان دنبالش مامانش داشت میگفت: باید برات پرستار کودک بگیرم.
یهو یادم و دنبال کارم شغلم پول کافی رو نداره کسی که بهش تابلوهای نقاشی را بفروشم پول نمیده و هی از هم کار سخت میخواد .
رفتن به مادر دختر کوچولو پیشنهاد دادم که بیام مراقب دختر تون باشم.
مادرشم قبول کرد گفتم که من به حقوق احتیاج دارم. مادرش که هزار تا داشت
اصلا نفهمید من چی گفتم. و گفت قبول فقط از همین الان بیا تعجب کردم اینقدر سریع؟خلاصه من رفتم خونشون به هم ریخته بود تا به حال خونه به این کثیفی ندیده بودم. مادرش گفت این تو
این خونه و اینم بچه.....و رفت.
صدای موسیقی و مد رفتم توی اتاق اینم یه دختر نوجوان تقریباً هم سن و سال خودمه بهش سلام کردم گفتم تو کی هستی گفتم پرستار من اومدم اینجا کار کنم که خدمتکاران میخوره گفتم مامانت بگو همین الان بیا برای کار گفت اوکی دوست بشیم گفتم البته گفت اول از همه چند سالته و اسمت چیه گفت من مرینتم ۱۷ سالمه گفت منم مارتینا هستم میتونی منو مارتین صدا کنی منم ۱۷ سالمه(عکس مارتین)(عکس قبلی مرینت بود)
بهش گفتم جز تو خواهرت کس دیگه اینجا هست؟من فکر میکردم فقط خواهرته که تو رو دیدم خوب راستی تو چرا از آبجیت مراقبت نمیکنی؟گفت آخه اون خیلی شیطونه من تاحالا بارها بارها ازش مراقبت کردم ولی بارها بارها یه جایی از بدنم شکسته گفتم که قراره برای من اتفاق بیفته؟گفت نه نگران نباش من مراقبتم! بهش گفتم راستی سوال اول رو جواب ندادی گفت چه سوالی گفتم جز تو و خواهرت کسی اینجا هست؟گفت آره برادرم آرت گفتن آرت واقعا اسمش ارته؟؟ گفت اره قبلا اسمش الکس بود و بعد اسم خودشو گذاشت ارت میدونی که ارت یا ارتی میشه هنر مرینت:اره بابا من خودم نقاشم از این جور کلمات سر در میارم .مارتین:راستی اسم ابجیم مریه شاید خودش بهت بگه ولی اینو گفتم تا نویسنده خسته نشه (😐😂) مرینت:مری.... خلاصه اسم من میشه .... حرفم رو قطع کرد و گفت مری میدونم من عاشق بازی با کلماتم گفتم افرین😄(عکس مری)
(عکس ارت)
یهو صدای بلند که شبیه به صدای یه پسر بود اومد . حس کردم صداش اشناس.باغر زدن گفت : چقدر خونه نامرتبه الان یکی بیاد میگه تا حالا خونه به این کثیفی ندیده بودم. برای شوخی بلند داد زدم :دقیقا. از لای در اتاق نگاهم کرد گفت:تو کی هستی؟مارتین نذاشت من حرف بزنم گفت : اسمش مرینته و ۱۷ سالشه هم سن توئه و دوست منه اومده یکمی بهمون کمک کنه. گفت منظورت چیه اومده کمکمون کنه؟؟؟مارتین گفت:خونه رو میبینی یا کو×ری ؟؟؟؟
یه جروبحث کوتاه انجام دادن مثل همه ، یاد لوکا و ادرین افتادم خیلی وقت بود که همدیگه رو ندیده بودیم انگار نه انگار ما خوانواده ایم فکر کنم الان ادرین یه دکتری چیزی شده و لوکا هم مخ کامپیوتر......
بیشتر که به ارت دقت کردم دیدم عین ادرین بوره و هین لوکا گوشواره داره . وقتی دعواشون تموم شد از مارتین پرسیدم داداشت چرا عینک میزنه مگه چشماش ضعیفه؟ مارتین:نه بابا برای جلب توجهه راستی اصلا اون شیشه اش
شیشه معمولیه....سرم رو به نشانه تایید تکان دادم مارتین گفت :خب ماری بیا این خونه که عین خونه غارنشینا میمونه سر و سامون بدیم گفتم باشه چ دست بکار شدم💓💓💓(نتیجه عکس مادر مری و مارتین و ارته)
عکس مادر بچه ها
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بودددد🎁🎊
لطفا به تست های من هم سر بزنید شاید خوشتون بیاد
فالو=بک
فالویی فالوم کن
باشه 🥴