سلام سلام😃 دارم سر داستان جدید که داخل تست شروع دوباره بهش اشاره کردم کار میکنم🤭 از نظر خودم خیلی قشنگ شده.. ولی برای قلمروی من ایدهای ندارم😑
در طول داستان و ماجراهایی که برای من پیش اومد، من ناخواسته به بعدی دیگه منتقل شده بودم.. خرابیهایی اونجا به بار آورده بودم، و حالا برگشته بودم.. به خیال اینکه تمام ماجرا تمام شده، آسوده در حال گذراندن زندگی بودم؛ که موجی از اتفاقات و حوادث جدید، گریبان گیرم شد و باعث شد که در نهایت به جایی که الان هستم بیام.. جایی نه چندان خوشایند که خبر از دردسرهایی تازه میداد.. دادگاه معبد میراکلسها! اونجا ایستاده بودم و چیزی برای گفتن نداشتم.. نه دقیقا دلیل اینجا بودنم رو میدونستم، و نه دقیقا میدونستم که چی از من میخوان.. فقط آروم در آستانهی در ایستاده بودم و منتطر واکنشی از جانب یکی از حاضرین بودم.. دستی رو پشت سرم احساس کردم.. دست استاد سوهان بود که من رو به سمت جلو راهنمایی میکرد.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
ج.چ: قرص با آب (آخه سرما خورده شدم😢)
این پارت هم عالی بود:)))
ج.چ: سیب زمینی😂
😅 مرسی
عه مرینت موند🗿
اوم
عالیییی
مرسیی😃
خیلیی خوبهععع
مرسیییی😄