
مرینت:مثل همیشه از خواب پاشدم.صورتمو شستم و به مامانم توی کارها کمک کردم.بعدم رفتم مدرسه.3 تا دانش اموز جدید اومده بودن.2 تا پسر و یه دختر.دوست داشتم زود تر باهاشون اشنا شم. ولی خانم بوستیه اون دوتا پسرو برد توی کلاس شیفت شب.هیییی دوتا خون اشام دیگه:(ولی دختره توی شیفت صبح موند.
میدونی کلاس ما هر 6 روز توی خوابگاه میمونیم.صبح ها و عصر هابه کلاس میریم و درس میخونیم.من از بچه ها مراقبت میکردم.و هرشب تا صبح توی حیاط کشید میدادم.جز من و اقای داماکلیس مدیر مدرسه و خانم بوستیه کسی نمیدونست شیفت شبیا خون اشام هستن.
اونا باور داشتن میتونن کاری کنن که ادما و خون اشاما باهم در کنار هم بدون هیچ اختلالی زندگی کنن. مرینت....مرینت.....هاچی.بله.؟اها توهمون دختر نیستی که الان اومد؟:/الیا:دختر سه ساعته دارم صدات میزنم کجایی چرا تو هپروتی؟:/ مرینت:ام ببخشید..... اممممم.....الیا اسمم الیاست.مرینت:خوشحالم الیا:) خانم بوستیه راستی اسم اون دوپسر جدیده چی بود الیا؟
الیا:خب اون پسره که موهاس بلوند داشت ادرین اگرست و اون که موهاش مشکی بود لوکا.مرینت:اها. الیا:ولی موندم چرا بردنشون توی شیفت شب؟مرینت:خب چون پسربودن.الیا:خسته نباشی توی کلاس روزانه هم پسرایی وجود دارن از جمله کیم.مکس و ایوان...چرا اونا اخه؟مرینت:پیرنده حتما صلاحشون بوده:/الیا:باشه
زنگ تفریح: مرینت:حب من برم از بچه هامراقبت کنم:)*درحال پریدن از شاخه درخت:/*یهو سرو کله ادرین و لوکا پیدا شد.چیه چرا به من زل زدید؟ادرین:هیچی بوی خون میومد اومدیم بیینیم از کجاست.مرینت:اههههههه ل*عن*تی وقتی از درخت داشتم میومدم پایین دستم زخم شد سرم رو اوردم بالا که یهو.....

هههههه فکر کردی بقیشو میگم؟ نه اول لایک بعد فالو کامنت بده راستی برو بعدی توی نتیجه چالشه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامههههههههههههههه
چشم
بزار
چشم