6 اسلاید صحیح/غلط توسط: پفک نمکی انتشار: 4 سال پیش 113 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ممنون میشم نظر بدین تا با انگیزه بیشتری ادامه بدم😊
گفتم : چطور ؟😓
گفت : تواز من بدت میاد؟
گفتم : استیو من دوست دارم😊😓
استیو یک لبخند گنده زد و بغلم کرد
روز بعدگفتم : چطور؟😓
گفت : کلارا تو از من بدت نمیاد ؟
گفتم : نه اصلا😊
استیو گفت : یعنی دوسم داری ؟
گفتم : استیو من دوست دارم !!
استیو یک لبخند زد بلند شد و بغلم کرد .
و گفت : دوست دارم کلارا
روز بعد وقتی وارد مدرسه شدم .
جرج دوباره اومد سراغم
دستم و گرفت و کشید .
داد زدم ولم کن ولم کن
ولی خیلی عصبی بود .
رفت توی کلاس منو انداخت توی کلاس و درو قفل کرد .
داد زدم کمکک کمکک
جرج دستش گذاشت جلوی دهنم
گفت : مثل اینکه تو حالیت نمیشه نه !
اشک از چشمام میومد
جرج محکم زد در گوشم
دستم انقدر محکم گرفته بود که انگار داشت قطع میشد
گفت : چرا رفتی به استیو تعریف کردی ها
اگه ایندفعه ببینم به استیو چیزی گفتی من میدونم و تو
یخ کرده بودم .
زنگ خورد
جرج گفت : ایندفعه شانس اوردی دفعه ی بعد کاری میکنم که مرغ های اسمون به حالت گریه کنن .
از کلاس رفتم بیرون رفتم سرویس بهداشتی صورتم رو شستم .
اومدم بیرون استیو اومد و
گفت : کلارا کجا بودی
منم که ترسیده بودم با ترس گفتم : باسلین پایین بودیم .
استیو هم یک نگاه مشکوک کرد و
گفت : حالا ولش کن الان کلاس شروع میشه بیا بریم سر کلاس
دستم رو گرفت و رفتیم سر کلاس
وارد کلاس شدیم جرج یک نگاه مشکوکی کرد .
سر جاهامون نشستیم معلم اومد درس داد
و کلاس تموم شد و وسایلمون رو جمعکردیم و از کلاس در اومدیم
رفتم خونه در زدم مامانم در و باز کرد سلام کردم و بغلش کردم
رفتم تو اتاقم روی تختم دراز کشیدم که یک دفعه دیدم مچ دستم کبود شده
و خیلی درد میکرد.
انقدر خسته بودم که خوابم برد .
فردا صبح از اتاق در اومدم مامانم
گفت : کلارا دیشب انقدر خسته بودی که تا صبح خوابیدی منم دلم نیومد بیدارت کنم
منم گفتم : اره خیلی خسته بودم درس هامون زیاد بود منم زیاد توی مدرسه ورج وورجه کردم مامانم صبحونه رو اورد خوردم و رفتم مدرسه واقعا دلم نمیخواست دوباره برم مدرسه خیلی ترسیده بودم حتی جرعت نداشتم ماجرا رو برای سلین تعریف کنم .
زنگ اول تموم شد و وقت ناهار شد
منو سلین هم طبق معمول نشستیم و
درباره موضوعات روزانه حرف زدیم
موقع ناهار تمام توجه جرج رو من بود
که یکدفعه استیو از راه رسید و نشست و پیشم
منم سعی کردم تا میتونم درباره موضوعات بیخود حرف بزنم تا استیو یاد جرج نیافته.
بحث به کوچیک و بزرگی رسید
سلین گفت : من دست ها و بازو های خیلی کوچیکی دارم بخاطر همین بعضی از بچه ها مسخره ام میکنن
سلین استینش رو زد بالا گفت :مچ دستم خیلی نازکه
استیو هم استینش رو زد بالا دستش رو گرفت بغل دست سلین رو گفت درسته
من خیلی ترسیده بودم استیو دست منو نبینه
استیو گفت : کلارا تو چطور مچ دست تو هم کوچیکه ؟
منم گفتم :نهه .. یعنی فکر کنم نه .
جرج هم که تمام حواسش به من بود با اعصبانیت منو زیر نظر داشت .
استیو دستم رو گرفت .
دستم رو کشیدم
استیو گفت : چرا این کارو میکنی ؟
تقریبا همه ی بچه ها حواسشون به ما بود.
استیو دوباره دستم رو گرفت
استینم رو زد بالا و کبودی های دستم رو دید.
بلند داد زد کی این کارو کرده
منم که خیلی ترسیده بودم
گفتم : دستم خورد به میز و اینطور شد چیز مهمی نیست
استیو گفت : ولی این رد دسته کی این کارو کرده ها؟؟
منم هیچی نگفتم
جرج خیلی اعصبانی به من نگاه میکرد
که یک دفعه استیو متوجه جرج شد
دستم و ول کرد و به سمت جرج رفت
از ترس میلرزیدم
استیو رقت و جرج رو محکم به زمین کوبید .
سلین منو محکم بغل کرد کمی عقب رفتیم.
جرج گفت : چیشده چرا این کارو میکنی
استیو گفت : کار تو بوده نه؟
جرج هم یک پوزخند زد
استیو تا میتونست جرج رو زد .
منم که زبونم بند اونده بود هیچی نگفتم
دعوا تموم شد و استیو اومد سمت من
گفت : کلارا درست توضیح بده ببینم چیشده .
منم که چاره ای نداشتم تمام قضیه رو توضیح دادم .
تقریبا همه رفته بودم و منو سلین استیو اونجا بودیم .
استیو هم گفت : از این به بعد هرچی شد به من میگی فهمیدی
گفتم : اخه اخه اون تهدیدم کرد .
استیو هم بغلم کرد و
گفت : اشکال نداره ولی از این به بعد همه چیز رو به من بگو
از اون روز به بعد استیو هیچ وقت ازم دور نشد تا جرج بهم آسیبی نرسونه
یک روز نامه ای روی میزم دیدم نامه رو به استیو دادم
نامه رو باز کرد و بلند خوند : من جیم هستم .
فکر کنم استیو منو یادش باشه
اومدم بهتون هشدار بدم که از هم فاصله بگیرین وگرنه هردوتون رو میکشم.
من نامه رو جدی نگرفتم .
ولی استیو نگران بود .
گفتم : استیو تو اونو میشناسی ؟
استیو گفت : اره اون دشمن قدیمی منه
گفتم : تو که حرفاش رو جدی نگرفتی ؟
گفت : اون خیلی انسان شروریه و دست به هرکاری میزنه .
حتی دو نفر هم کشته
من یک دفعه رنگم پرید .
گفتم : حالا مطمئنی خودشه
گفت : نه مطمئن نیستم شاید یک نفر خواسته مارو بترسونه . راستی شاید جرج باشه
گفتم : ولی این دست خط جرج نیست .
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلییییییییییی قشنگ بود 😍😻 ^_^
مرسی
خیلی خوب بود منتظر پارت بعدیم
❤
محشرررررر بود 😍❣️
مرسی😍