*⚜️*:
شب آخر تابستون درد داره مگه نه؟ آدرین این فکر رو با خودش کرد و توی تختش غلت زد. سعی کرد اینجور افکار رو از خودش دور کنه و قدردان لحظات خوب امروز باشه، باغ رفتن با مرینت، آلیا و نینو. خوردن هاتداگ، بازی فکری کردن زیر درختها و یه آببازی کوچولو. اما چقدر از اینا اهمیت داشت اگه فردا قرار بود بره کلاس هفتم؟؟! حداقلش با مرینت بود، خواهر یه سال کوچیکتر از خودش. جفتشون میرفتن کلاس هفتم، چون آدرین نیمه دومی بود. از این فکر لبخند زد. مرینت، خواهر شیرین، دستپاچلفتی و بامزهی خودش. فقط و فقط هم مال خودش. سعی کرد دسر خوشمزهی مامان رو به یاد بیاره که وقتی برگشتن خوردن، یا لباس جدیدی که پدر براشون طراحی کنه. فايدهای نداشت. یهبار دیگه غلت زد و زل زد به سقف. شاید اگه مثل مرینت طبقهی پایین تخت دوطبقه میخوابید، نوری که از در نیمهباز به داخل میتابید به بلوز شلوار بلند و کشی راهراه سرمهای_سیاهش میخورد و پیداش میکرد، اما عوضش خورده بود به بلوز شلوار بلند و کسی راهراه سفید_قرمز مری. مرینت از اسم مری خوشش نمیومد، اما آدرین خیلی دوستش داشت و حتی مرینت را گاهی جینمری(jinmery) صدا میزد. آدرین یهبار دیگه هم غلت زد و اینبار بود که صدای مرینت در اومد. آرومچشمای اقیانوسیش رو باز کرد و یک خمیازه کشید. آدرین به موهای مثل شب مرینت که وقتی باز بود صاف میشد اما وقتی میبستشون موجدار بود نگاه کرد. 💖:چرا اینقدر غلت میزنی؟ خسته شدم از این صدای جیرجیر.
آدرین دست مرینت رو گرفت، طلسم شانسهایی که برای هم درست کرده بودن توی دستشون میدرخشید. 💚:هیچی...فقط نگران فردام.
💖:نگران نباش. هر اتفاقی که بیفته، من پیشتم.
آدرین لبخند زد و دستش رو کرد توی موهای زردش که توی شب درخشششون رو از دست داده بودن. چشمهای جنگلیش رو بست و منتظر موند خواب بیاد سراغش.
عالیییییییییییییییییییییییییییی
تست اخرم لطفاا
عالیییییی تازه با این این فیک قشنگت اشنا شدممم😃😃😭😭😭😭😃🔥🔥🔥
عرر خودا😭♥️
میشه برای پارت هفت کامنت بدی؟
خیلیی خوب بود
🥂💞
توصیفاتت رو دوست داشتم
میسی❤️
چقد خوب بوددد
🌿💕
اوه خدای منننن
😂😂🤍🎧
خیلی عالیییی بود آجی 🥺💕🤍🎧
💞
عالی
🥂🍮
خیلی هم عالی 😍😍🤩
❤️💕
عالیییی
بعد فکر کنم مرینت با لوکا میره بعد ادرین با کاکامی یا میفهممن خواهر برادر نیستند
درسته؟
دقیقا همینطوره که تو میگی
یه مدت کوتاهی میرن با لوکا و کاگامی ولی بعدش یه اتفاقهایی میفته و....
خب دیگه کل داستانو اسپویل نکنم😂
ااااا
نابغه کی بودمم
یعنی ادرین ماددش املیهههه
اااااااااا
یادم به فرشاد سایلنت افتاد یچیز را درست میگفت میگفت سلطان..... کار
منم میگم سلطان حدس زدن جهان😂😐