
قبول نیست ها🙂💔 پارت قبل دوساعت پیش منتشر شده ولی بازدیدهاش صفره😕
((هنوز از زبون فیلیکسه))) نمیدونم چه بلایی به سر لیدی باگ و کت نوار اومده بود که میراکلسهای اصلیشون رو نپوشیده بودن.. و نمیدونم چرا با این حال باهاشون مبارزه میکردم.. اما این تحت کنترل من نبود.. کمی بعد از مبارزه گمشون کردم.. با فکر اینکه بعدا میرم سراغشون به سمت هدف اصلی خودم حرکت کردم.. اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که شرارت خنثی شد.. کمی بعد درحالی که با هیچ خاطرهای از اتفاقی که افتاده بود و دلیل اینجا بودنم روی سقف آپارتمانی شاید حتی ۱۰ طبقه نشسته بودم و به پروانهی سفید رنگی که کنارم پرواز میکرد چشم دوخته بودم.. چه اتفاقی افتاده بود؟ چند بار پشت سر هم پلک زدم به مغزم فشار اوردم تا شاید چیزی یادم بیاد.. ولی هیچ اتفاقی نیافتاد.. در نهایت بلند شدم و از پلههای ساختمون پایین اومدم.. توی خیابونهای پاریس بودم.. اما چرا؟ با به یاد آوری دلیلی که توی پاریس بودم دوباره خشم برم داشت.. با عصبانیت توی خیابونهای پاریس پرسه میزدم..
((زمان حال)) ** از زبون بریجت** داشتم با آرامش تمام، به سمت برج ایفل میرفتم که یه فرد آشنا رو توی خیابون دیدم.. فردی که توی چند روز اخیر باهاش آشنا شده بودم.. کمی نگاهش کردم.. به نظر هم خیلی عصبی میومد.. سعی کردم راهم کج کنم و ازش دور بشم، ولی فکر کنم اینکه چندثانیه بهش خیره شده بودم، توجهش رو جلب کرده بود.. به سمتم اومد.. دستپاچه شدم.. اتفاقی که معمولا برای من رخ نمیده.. هول هولکی هر چی رو که ذهنم بهش مرتبط میدونست رو جلوی روش به زبون آوردم (اهه.. تویی.. ادرین بودی؟ نه تو یه ف داشتی.. شایدم فیلی بودی یا ابی.. اینجا نبودی.. نابود کردی.. گربه رو.. ادرین رو.. دنیای موازی بودی.. اون نورا یادته؟ یعنی توپه رو میگم.. همون که گنده بود.. نه چیزه.. کُشتی.. نه من کُشتم.. یعنی زدیش.. یه موشه بود.. خوشتیپ بودی.. گربه بودی.. نابود بودی.. قرمزه و سفید عسلی...)
با نگاه بی تفاوتش نگاهم کرد (تو خوبی؟) کمی حرفهایی که الان بهش زده بودم رو تجزیه تحلیل کردم و خودم زدم زیر خنده.. اونم فقط نگاهم کرد.. دست خودم نبود.. خندهم بند نمیومد.. کمی بعد یه لبخند کم جونی روی لبهای اون هم نقش بست (من فیلیکسم..) و دستش رو به سمتم گرفت تا دست بدم.. ** از زبون مرینت** داشتم بی هیچ دلیلی با کش موهام ور میرفتم.. عصبی بودم و در عین حال نگران.. هم من و هم آدرین داشتیم سعی میکردیم یه راهی برای خروج پیدا کنیم؛ ولی انگار ذهنهامون به بنبست خورده بود.. آدرین گفت (نمیتونی از اون قدرت قرمزه که باهاش اون برج ایفله رو نابود کردی استفاده کنی؟)
نگاهم رو بهش دوختم (نه! اون خودش پیدا شد و خودش گم و گور شد.. میدونی؟ من هیچ اختیاری برای کنترلش ندارم.. تو چی؟ امتیاز سنتی مانستر بودن بهت قابلیت خاصی نمیده؟) یکی از ابروهاش رو بالا انداخت (برام جالبه که سنتی مانستر بودن رو امتیاز میدونی.. ولی در جواب سوالت؛ نه.. یا حداقل من خبر ندارم...) سرم رو به نشانهی تایید تکون دادم.. بعد پا شدم و رفتم روی تختم دراز کشیدم.. واقعا نیاز به استراحت داشتم.. *** با صدایی از خواب بیدار شدم.. چشمهام رو باز کردم و به کسی که بالای سرم نشسته بود خیره شدم.. ادرین بود که داشت اسمم رو صدا میکرد.. با صدای خوابالود گفتم (بله؟) گفت (بریجت برگشته) با ناباوری بهش خیره شدم.. پرسیدم (چی؟)
گفت (بریجت.. بریجت اومده) سریع از روی تخت پریدم پایین.. فکر کنم انقدر عجله داشتم که پلهها رو یکی در میون اومدم پایین.. سریع خودم رو رسوندم پایین.. اما با چیزی کاملا خلاف انتظارم رو به رو شدم.. به جای بغل گرم خواهرانه، با صورت عصبی پدرم رو به رو شدم.. همون جا خشکم زد و فقط بهش خیره شدم.. پدر نفس عمیقی کشید و گفت (دیگه چی؟) پرسیدم (چی دیگه چی؟) گفت (دیگه چی رو ازمون مخفی کردی؟) نگاهم به بریجت افتاد.. احتمالا همه چیز رو بهشون گفته بود.. بابا به سمتم اومد و دستم رو گرفت.. بعد هم من رو روی مبل نشوند و گفت (مرینت! من و مامانت میخوایم بهت کمک کنیم..) چهرهی عصبیش جاش رو به چهرهی دلسوز پدرانه داده بود.. کنارم نشست و ادامه داد (اگه بهمون همهچیز رو نگی نمیتونیم بهت کمک کنیم..)
نگاهی به مامان انداختم که کنار بریجت ایستاده بود و در حال تماشای ما بود.. خیلی آروم گفتم (چیا رو فهمیدین؟) بریجت هم که انگار جوابش رو از قبل آماده کرده باشه گفت (بهشون گفتم من از یه بُعد دیگه اومدم!) نگاهش کردم (خب؟) و منتظر ادامهی حرفش موندم.. اما درجواب گفت (خب همین دیگه..) سرم رو تکون دادم.. مامان رو به من گفت (همین الان همه چیز رو بهمون توضیح میدی..) نگاهم رو چرخوندم و به ادرین نگاه کردم که توی آستانهی در ایستاده بود.. نه! نمیتونستم! به دروغ گفتم (چیزی نمونده که بخوام توضیح بدم..) اما بعد اتفاقی افتاد که من رو از این حرف پشیمون کرد... .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعد دو روز بالاخره منتشر شد🥹
عالییی بوددددد
وایییی خیلی منتظر این پارت موندمممم
مرسییی🥺
دو روز تو بررسی بود😢
عالیییی
شاید سوهان اومده شایدم نیومده
😁❤
اولین لایک و کامنت و بازدید
عالیییییییییییییییییییییییییییییی
تست اخر رو ببین لطفا =)
مرسی🥹