پارت قبلی حمایت ها کم بود لطفا باز مثل قبل حمایت کنید (:💔 ناظر منتشر کن لطفا …
چمدونم رو جمع کردم … یه قطره اشک ریخت روی لباسم … زیپ چمدونم رو بستم و از خونه اومدم بیرون … اصلا نمیتونم به این فک کنم که این اخرین باریه که این خونه رو میبینم یا باز قراره برگردم … داشتم از کنار پارک رد میشدم که دیدم جیمین رو نیمکت پارک نشسته و سرش پایینه … داشتم هم نگاهش میکردم هم راه میرفتم … جیمین سرشو بالا اوردو منو دید … وای نه الان تو دردسر افتادم !… چهرش نشون میداد که الان قراره طوفان ایجاد بشه … بلند شد و با قدم های بلند و تند میومد طرفم … فراره کردم سمت خیابون هی دستمو تکون دادم تا شاید یه تاکسی پیدا شد … تاکسی جلوم وایساد و سریع سوار شدمو درو بستم … جیمین هی به شیشه های ماشین میکوبید و داد میزد … با ترس و نفس زنان به راننده گفتم : لطفا سریع حرکت کنید … راننده حرکت کردو پرسید : خانم کجا میخواید برید ؟ اروم گفتم : یه لحظه … گوشیم رو دراوردم و به سوبین زنگ زدم : صدای خنده ی سویون و یونا رو میشنیدم … الو ؟ سلام سوبین … : هوم چیه ؟ + تو راهم ادرس رو بگو … : از کجا مطمئن بشم تنهایی ؟ + تصویری زنگ بزن … : نه نمیخواد … لوکیشن برات فرستادم … میبینمت … رسیدم به یه خونه ی لوکس بزرگ … سیاه رنگ بود … در زدم و رفتم تو … س…س..سوبین …. ؟ این همون سوبین سابق بود …؟ خیلی وعضش خیط بود … زیر چشاش قرمز بود … رنگش سفید شده بود … تا منو دید از گوشه ی چشمش اشکش ریخت و به پورخند زدو گفت : توعم باورت نمیشه من همون سوبینم نه ؟ تو که باید باورت میشد …. دختر تو خودت این بلا رو سرم اوردی … دلم سوخت و سریع ب•غلش کردم … من به جیمین خ•یانت نکردم ! فقط دوست قدیمیم رو ب•غل کردم !( ناظر لطفا منتشر کن خیلی دعات میکنما 🤍 ) سوبین گفت : برو اون اتاق … یونا رو فردا میفرستم خونش … میتونی به لونا زنگ بزنی بگی ناراحت نباشه … اروم گفتم : باشه … شماره ی لونا رو گرفت ، لونا اونقدر گریه کرده بود صداش گرفته بود …: الو ؟ الو سلام لونا … مینیونگم … فردا یونا رو میفرستم خونتون … مراقب خودت باش … اجازه ندادم حرف بزنه و قطع کردم … دیدم سویونگ دویید طرفم … یه پیرهن خوشگل تنش بود … سویونگ با خنده گفت : مامان مامان عمو سوبین خیلی مهلبونه … بلامون لباس گلفته … مالو بلد شهلبازی اونجا خیلی بازی کلدیم … یونا با هم با خنده گفت : تازه سینما هم بردمون … سوبینو نگاه کردم … با قیافه ی افسردش یه لبخند زد …. دلم میخواس پیش جیمین باشم اما مجبورم اینجا با سوبین بمونم … اما الان که دارم فکر میکنم سوبین قصد بدی نداره ! شاید بتونه از سویونگ مراقبت کنه …
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
عالی بود
عاالیییی...لایکداریدختر:]🌸🌱
عالی بود عالی🗿🗿
عالی بود پارت بعدی❤
عالی بود پارت بعدی