
ناظر تمام قوانین و رعایت کردم:)
(همه صحبت هاشون با سردی به همه)از زبون ا/ت:دلم میخواست اون سوالی که مدت ها ذهنمو درگیر کرده ازش بپرسم.+میگم تو....ازدواج کردی؟ _چطور؟ +هیچی همینجوری _نه نکردم +آها _توچی؟ +نه _فردا هم میخوای مسابقه بدی؟ برای چی میای اونجا؟ تو اصلا نمیتونی با اون پسرا مبارزه کنی،اونا قدرتشون زیاده +اوم من باید برم _صبر کن،خونتون کجاست؟ +خونه نمیرم _پس چی؟....میخواستم حقیقت و بهش بگم پس دوباره نشستم +وقتی که ۷ سالم بود،بابام،مامانم و توی خیابون ول کرد و با یه زن دیگه ازدواج کرد.مامانم همون روز تصادف کرد و دیگه نتونستم ببینمش.بعد چند سال همون زن،پولای بابامو بالا کشید و غیب شد.قبل از اینکه مامانم تصادف کنه بهم گفت که وقتی نوجوون بود به بوکس علاقه خاصی داشت و تو مسابقه های زیادی شرکت کرده بود ولی تو هیچکدوم برنده نشد.اون بهم گفت که برای یک بار هم که شده تو اون مسابقه برنده بشم،این علاقه و خواسته ی مادرمه،نه من.من هم دارم هر کاری میکنم که خواستشو برآورده کنم.ولی بابام نمیزاره.دیشب برای اینکه اومدم اونجا منو تو اتاق زندانی کرد ولی من از پنجره اومدم و دیگه نمیخام برم خونه. _ من واقعا متاسفم برای اتفاق مادرت،پس کجا میخوای بری؟ +هتل نمیتونم برم چون شناسنامه همرام نیست،میرم تو پارک -میای خونه من.(جدی) +قبول نمیکنم -چاره دیگه ای نداری. +..... از زبون ا/ت=یه پیک دیگه هم خوردیم.رسیدیم به خونش. +فقط تو اینجا زندگی میکنی؟ -آره،بزرگه نه؟ +پس پدر مادرت چی؟ - این خونه فقط برای منه.
+زیادی بزرگه _راستی ،فردا دوستم با زنش از آمریکا میان اینجا،فقط مواظب باش خرابکاری نکنی +اصلا میخوای همین الان برم از خونت بیرون؟ _(خنده) _اتاق تو اونجاعه و اتاق من روبه روی اتاقت +راستی من لباس ندارم،فقط این هودیو دارم _خب الان من چی کار کنم به نظرت؟ +لباس نداری؟(لحن سرد) _اندازت میشه بپوش(خنده) +نه همین خوبه _شب بخیر +...... از زبون ا/ت=رفتم تو اتاق و در و بستم.به دیزاین اتاق نگاه کردم رنگش سیاه بود +آه چرا سیاه اخه. رفتم جلو آینه.ایندفعه دیگه به چتریام دقت نکردم.فقط زخم لبه لبمو دیدم +آخ،من این کاره نیستم(منظورش مسابقست) رفتم رو تخت دراز کشیدم و به خواب عمیقی فرو رفتم،با شکم درد بدی از خواب بیدار شدم.ساعت مچیمو نگاه کردم.ساعت ۴ صبح بود +اییی شکمم فکر کنم بخاطر اون ضربه پیچ بدی خورده.رفتم تو آشپز خونه دنبال قرص درد می گشتم.+یعنی این و درد نمیگیره که هیچ قرص دردی نداره _دنبال چیزی میگردی؟ +بیداری؟ _خوابم نبرد +قرص درد نداری؟ _درد داری؟ +یکم _ دارم. از زبون ا/ت=مچ دستامو گرفت و کشید سره مبل،من و پشت به خودش کرد و شکممو ماساژ داد +نیازی به این کار نیست _هیششش
...... خب این پارت تموم شد.سعی خودمو کردم که زیاد بشه،حالا نمیدونم شد یا نه:)💜
ناظر من واقعا وقت گذاشتم برای نوشتنش پس منتشر کن لطفا:)💜
...........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد لطفا
عالیهه..
تنکیو:)💜
دارم مینویسم
عالی بود🦋
خیلی قشنگ داستان می نویسی.....
مرسی قشنگم💜
زود بزاااار😣
مینویسم:)💜
آشخون😄
عالیه ادامه بده💕
💜💜:)💜
سه تا گزینه داری واسه پارت بعدی
1.میزاری
2.گزینه یک
3.همه موارد
عالی بودددددد💜
جررر باشه همه موارد:)💜
😂🙂💜
عالی بود
تنکیو بیبی💜
پارت بعدو میزاری یا میزاری یکی از اینا انتخاب کن
میزارم و میزارم😂💔
افلین بچه خوب
تا. پارت بعد نخونیم آروم نمی گیگیریم
من ولی فرفره نیستم😔💔😂
میدونم عزیزم
عالیییییییییی🥺💗
نظر لطفته:)💜