سلام... چطورید؟! خب اینم از این رمان... این اولین رمان من بود... و خب باید بگم که بعد از این رمان، یه داستان دیگه منتشر میکنم.... و الان پارت اولش توی بررسی هست...
از زبان تهیونگ
.
.
. بالاخره رسیدیم خونه... اوفییییش... چقده دلم برا اینجا تنگ شده بود....
مانیا توی اتاقش خواب بود... هممون جمع شدیم دور همدیگه... با کوکی هدیه هایی رو که براشون خریده بودیم رو دادیم و کلی ازاونجا براشون تعریف کردیم..
...
حس و حالم گرفته بود... انگار یه چیزی نبود... کل کل های منو مبینا... تموم شد...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
43 لایک
عالی بود بهترینی❤🐇
عالییییییییییی بوددددد 😭😭🥺🥺🥺🥺🥺 ثث
از این خبرا نبود 😂
توی اسلاید دوم فک کردم چیزی میشه نبابا،😂
تهیونگ و مبینا چی؟؟؟ 😿😿😿😭😭😭😭😭😭😭
هرکس هیت داده غلط کرده 😌تو بهترینی 😉👌
رمانت خیلی خیلی خیلی قشنگ بود .
من میخوام بازم از اول بخونمش ، مرسی
منتظر رمان بعدی هستم . 💜💜💜💜
پس چرا داستان بعدی رو نمیزاری؟؟؟؟ بزار ترو خدااااااا😭
عالیی بودددد
ولی یه چیزایی رو اشتباه نوشتی نونا میشه خواهر بزرگتر و دختره از بی تی اس کوچیکتره باید بهش بگن جامِ اوکی؟
بعدشم تا جایی که من میدونم تهیونگ بیشترین فن رو تو ایران داره بعدش کوکی بعدش جیمین به هر حال داستانت محشر بود عشقم منتظر داستانای فوق العاده بعدیت هستم
میشه بعدا یه داستان از نامجون هم بنویسی؟
وایییییییی😅
عاجی خودمی عالی بود.😄
دوست نداشتم تموم شه ولی شد
خسته نباشی منتظر داستان بعدیت هستن😄