* از زبان نویسنده * زیر بارون بی حرکت وایساده بود و به دستاش نگاه میکرد. هردفعه نیم نگاهی به "هیونگسا" مینداخت تا شاید اون حرف بزنه اما این اتفاق نیفتاد پس خودش شروع کرد: چه هوای خوبیه! منتظر صدایی از طرف هیونگسا شد اما هیونگسا فقط سرشو تکون داد و حرفی نزد. اونجانگ دیگه صبرش تموم شده بود. پس گفت: نمیخوای حرف بزنی؟ هیونگسا چندثانیه بعد به حرف اومد و گفت: نه. تو هم هیچی نگو. اونجانگ: چرا آخه؟ چیزی شده؟ کسی ناراحتت کرده؟؟ هیونگسا «نه» ی کوچیکی گفت و به ماشین قرمزی که کنار خیابون پارک شده بود نگاه کرد: اون ماشینه چه خوشگله! اونجانگ که تا حالا سرش پایین بود نگاهی به خیابون کرد: کدوم؟ همون قرمزه؟ هیونگسا: اره. اونجانگ با شک نگاهی به هیونگسا کرد و گفت: تو داری یه چیزیو از من پنهون میکنی. چی شده؟ ناسلامتی بهترین دوستتما. حرف بزن دختر! هیونگسا نفس عمیقی کشید و به اونجانگ نگاه کرد: راستش.. راستش..... نه. هیچی ولش کن. چیز مهمی نیست. & ماجرا از دید هیونگسا & البته که مهم بود. موضوع خیلی مهمی بود. یه لحظه میخواستم قضیه رو لو بدم اما نشد. نتونستم بگم. چون هم برای خودم و هم برای اونجانگ خطرناک بود. سرم بدجوری درد میکرد. نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم. به خاطرات گذشته فکر میکردم. اخه چرا؟ صدای اونجانگ منو از دنیای افکارم بیرون آورد: اها.. پس الان فهمیدم که تو صددرصد داری یه چیزیو ازم پنهون میکنی. باشه نگو. خودم بالاخره میفهمم. عینکم رو روی صورتم جابهجا کردم و ناخن انگشت دست چپم رو شروع کردم به جوییدن. اونجانگ دختر خیلی باهوشی بود. اون هرکاری رو میگفت میکنه میکرد. پس الانم تمام تلاششو میکنه تا موضوعو بفهمه. اما اینبار فرق میکنه، بااین حال باید بیشتر حواسمو جمع کنم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
گرل بوی عه؟
یعنی خبری از ا٫ت و دختر دیگه ای هست یا نه؟
یا اینکه از کاپل ها نوشتی؟
خو ا/ت همون اونجانگ عه که اینجا براش اسم گذاشتم
عرر چه باحال بوددد ایول ادامه بده
به داستان منم سر بزن
باش مرسی
عزیزم
پارت بعد منتشر شد میتونی بخونیش
ببخشید دیر گذاشتم سرم شلوغ بود
حتمااا میخونمش🌝🌸
کیوتم چندوقت پیش پارت سوم منتشر شد اگه خواستی بخونش
باشه سر میزنم