
سلام میراکلر ها 🐞🐾

من یک معذرت خواهی بکنم چون توی پارت قبلی نگفتم پارت چند ولی شما بدونید که پارت دوم بود
از این طرف گربه ی سیاه گربه ی سیاه 🐾 : ببینم این ابر شرور چجوری می تونه که چند تا بشه دختر کفشدوزکی 🐞 : نمی دونم مگر اینکه ها 🐾 نگو که 🐞 اره فکر کنم 😁 - صبر کن بینم + بیا این ور - یعنی الان این ابر شرور معجزه گر روباه رو پیدا کرده ؟!! + فکر کنم - ولی تو که اون معجزه گر روباه رو دادی به به + اهوف اره آلیا من دادم به آلیا -اما تو چه جوری به آلیا عتماد کردی تو هنوزم به من شک داری اون وقت به اون نه واقعا که 😠 + بس کن گربه ی سیاه الان باید بریم و ابر شرور رو شکست بدیم بیا بریم - باشه 😠
🐞 بگیرررررر ابر شرور: دختر کفشدوزکی همین الان معجزه گرت رو بده صراب 🐞گردونه ی خوش شانسی یه سینی و ماجیک باید با هاش چیکار کنم آهان فهمیدم آهای ابر شرور میای یه بازی 😏 ابر شرور: من وقت ها تو داری دوروغ میگی درسته من عاشق دروغ هستم + درسته من دارم دروغ میگم و حالا بیا بازی بشین - من عاشق بازی هستم + خوب اسم بازی این است جرعت و حقیقت 😁 ارباب شرارت : فکر خوبیه قبول کن ابر شرور: اول نوبت تو + باشه چرخواندونم ایول من باید ازت بپرسم ام جرعت یا حقیقت ؟ - ام ام حقیقت + تو اون معجزه گر رو از کجا اوردی 🐾 پنجه ی برنده ابر شرور: چی شد نه 🐞 معلوم هست چیکار می کنی اه خیلی خوب وقتشه که شرارت خنسا بشه گرفت خدانگهدار پروانه کوچولو کفشدوزک معجزه آسا لایلا : من اینجا چیکار می کنم 🐞 سلام لایلا بزن قدش ام لایلا : سلام + ببین تو باید اون معجزه گر رو به برگردونی فهممیدی - عمرن من خودم پیداش کردم تو که پیداش نکردی تو گمش کردی و الان هم من باید برم خدانگهدار + صبر کن ای وای باید سریع برم وگرنه به حالات عادی برمیگردم
مرینت 💖: اه تیکی خیلی بد شد حالا چیکار کنم ؟! تیکی : اشکالی ندارد مرینت در عوض الان می دونی دست کی هست مرینت 💖 : درسته تیکی الان می تونم تغییر شکل بدم تیکی دختر کفشدوزکی آماده آدرین 💙: خیلی خوب دختر کفشدوزکی به آلیا و نیو و گاهی وقتها به من معجزه گر داد فکر کنم با یکم تحقیق بتونم بفهمم که هویتش کیه از پنجره وارد خونه ی لایلا شدم اما کسی خونه نبود ناگهان یکی از در وارد شد و من قایم شدم و اون گفت : اخیش خونه ی جدید چقدر خوبه دختر کفشدوزکی: چی خونه ی جدید ام سلام - وای دختر کفشدوزکی تو اینجا چیکار می کنی ؟ + ام من دنبال لایلا راستین می گردم - آهان اونا از اینجا رفتند + رفتند کجا رفتند ؟ - ام فکر کنم رفتند نیویورک + چی !!!!!!
چند روز بعد آدرین 💙 : فهمیدم فهمیدم مرینت پلگ : چی نه نه امکان ندارد آدرین 💙 : چرا امکان دارد همون لحظه پدر آدرین می خواست وارد اتاق بشه که حرف های آدرین رو شنید آدرین 💙 : کی وقتی ابر شرور میاد میره کی به همکلاسی هاش معجزه گر میده مرینت مرینت دختر کفشدوزکی هست اره گابریل آگراست : چی امکان ندارد گابریل می رود توی اتاقش چند روز دیگر می گذرد و به ناتالی می گوید خودشه ناتالی پسرم درست گفت ناتالی: چی چی رو درست گفت ؟ گابریل آگراست: اینکه مرینت دوپن چنگ دختر کفشدوزکی هست ناتالی: چییییییییییی
پایان پارت بعدی حساس تر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)