
جک: یکم کرم به بدن مری زدم و گفتم: مری چرا اومدی اینجا کی این کار رو کرده ؟ گفت:اگر جون داشتم حتما اینجا نمیومدم! گفتم: چیزی میخوری ؟ گفت: نه ! گفتم: آخر نگفتی کی اینکار رو کرده ؟ گفت: مهم نیست ! _ کارلوس ؟ *...._ پس کار خودش بوده! * مهم نیست . _ تو با بدن کبود و بنفش اومدی پیشم و میگی مهم نیست ؟ * قول داده دیگه هم رو نبینیم ! _ اون یک میدراک هست بهش اعتمادی نیست احتمالا الانم داره میره پیش پدرش ! *هق هق...هق هق...هق هق _ داری گریه می کنی ؟ * ..... _ مری با گریه کردن هیچی حل نمیشه * درد داره ! _ کجا درد داره می تونم کرم بیشتری بدم بهت ! * قلبم _ منظورت چیه ؟ * می دونی من هیچ وقت انسان مفیدی نبودم ، همیشه سعی کردم خودم رو قوی نشون بدم ولی باختم . ملودی تنها کسی بود که تو زندگیم داشتم ، من خیلی بدبختم . _ پس من چی ؟ * ها؟! _ پس من چی هستم ؟ مری از پیشم برو ولی هیچ وقت فراموش نکن یکی هست که به اندازه کل دنیا دوستت داره اون منم ! من ! * جک راه من و تو از هم جداست خیلی وقته _ واقعا؟ واقعاااااا؟(بچه ها اینجا داد میزنه میگه واقعاااااااا)*نه این فقط یک دروغ هست که باید تا آخر عمر به هم بگیم
مری: جک محکم ب.غ.ل.م کرد . من از جام بلند شدم و گفتم :بیا فعلا دوست ساده ای باشیم! _ واقعا؟ * این فقط یک اسم هست . تلنگری به دماغش زدم و خندیدم . گفت: حالا برو خونه ملودی احتمالا تا الان سکته کرده !* یا خدا ملودی! اگه منو با این سر و وضع ببینه حتما سکته میکنه . _ بگو داشتی با ماشین تصادف می کردی ! * ملودی عین شما خنگ تشریف نداره . _ ممنون هویتم رو زیر سوال بردی * خدانگهدار _ خداحافظ . در رو پشت سرم بستم و تو پیاده رو به سمت خونه اریک می دویدم . ملودی: همینطور که دور خونه راه می رفتم. میراندا گفت: سرمون گیج رفت ، نمیخوای بنشینی ؟ میاد خونه دیگه بچه که نیست ! گفتم: شاید 22 سالش باشد و مغز یک بچه 5 ساله رو داره . مارک گفت: من تایید می کنم . گفتم: پارک تو خودت هنوز .... گفت: اون ماشین هلن رو با ماسک صورت شست که ماشین برق بزنه باید میدیدی هلن چطور مرد و زنده شد ! گفتم: واقعا این کار رو کرد ؟ گفت: آره تازه باید بقیه حرکت هاش رو ببینی . گفتم : بله خواهم دید فقط شما چرا بیداری ؟ گفت: بیخیال فردا مدرسه تعطیل هست . گفتم:شب بخیر . آه غلیظی کشیدم و خودم رو انداختم رو کوسن مبل . اریک گفت: مثلا فردا میخوای ازدواج کنی ! گفتم: امتحان که ندارم قراره ازدواج کنم ! گفت: خیلی ریلکسی ! زنگ در به صدا در اومد سریع دویدم سمت در و در رو باز کردم ولی مری لبخند زد و گفت: سلام ملودی جونم . جیغ زدم: کشتمت!
گفت: بیخیال ملودی زیاد دیر نکردم ! گفتم: ساعت 3:45 صبح هست ! گفت: واقعا؟ اینقدر دیر کردم؟ گفتم: مری خودت رو به اون راه نزن! کجا بودی ؟ گفت: تا نگم جلو در خونه میمونم؟ گفتم: آره !♢بیخیال ملودی الان بارون میاد ! ♡ تا الان که بیرون بودی شبم زیر بارون باش ! ♢ملودی الان تاریک هست بیام تو روشنایی میگم. ♡ بیا تو ! وارد خونه شد و من بهش زل زدم . کاملا کبود بود . ♡ چی شده ؟ ♢داشتم با ماشین تصادف می کردم ♡ گوش های من چند متر هست ؟ حقیقت رو بگو ! کم کم بچه ها از هال به جلو در خونه سرک کشیدن . ♢ راست میگم ملودی ! ♡مری ! ♢ ملودی......هق هق....آخه تو....هق هق....چطور می دونی ؟ ♡ بیخیال برو تو اتاق میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم. با دست پیشونیم رو فشار دادم. مایا گفت: حالت خوبه عزیزم ؟ ♡ فقط میرم بخوابم یکی لطفا بره جعبه کمک های اولیه رو بیاره از پله ها رفتم بالا . اریکا پرسید : ساعت 6 باید پاشی ! گفتم: عمرا امشب بتونم بخوابم .
مری: گفتم: آخ. ♡ تقصیر خودت هست ! ♢ملودی این حقیقت هست ! من تصادف کردم . ♡ بس کن مری! اگه به دروغات ادامه بدی میزنم تو ذهنت ♢ ملودی ؟ ♡ مری من و تو 4 یا 5 سال هست که دوست هستیم اوکی ؟ نمی تونی همچین چیزی رو از من قایم کنی که یک آدم تو رو زده! از آدمی که تو بیشتر زندگیش توسط دیگران کبود شده ! از آدمی که هنوز میتونه غم تو چشماش رو وقتی پدرش اون رو می زد به یاد داره ! از آدمی که ...هق هق... می تونه حس کنه ....هق هق. .... دست محبت رو کبودی ها صورتش . از آدمی که ..هق هق .... هق هق....هق هق ♢ بس کن ملودی ! بس کن! به خدا من طاقت گریه کردنت رو ندارم ملودی، من میدونم تو چه سختی کشیدی من متاسفم ولی بعضی چیزا یک راز هست برای تو بدون فهمیدن هیچ کس ! لبخندی زد و گفت: مری عزیزم ! هم رو بغل کردیم و اون شب رو برای اولین بار تو آرامش خوابیدم. (صبح) ملودی: £ بدویید ماشین الان میاد €لباس خانم رو بگذارید تو ماشین . گفتم: خدای من! ازدواج کردم دردسره! اریکا داد زد: وای! همه چیز داره خراب میشه،.... کیک رو چرا بیرون گذاشتید ،...... لباس عروس رو نداز بین آشغال ها .......وای راننده خنگ وایسا الان عروس خانم میاد......ملودی پاشو بیا ببینم . از پله ها اومدم پایین و گفتم : باشه بابا رفتم.
باید بگم پدرم دراومد . گیر یک آرایشگر دیوونه افتادم . احتمالا 500 تا میکاپ برام امتحان کرد آخرش هم من یاد میکاپ موردعلاقه مامانم افتادم و اون رو پیشنهاد دارم ولی آرایشگر اصلا خوشحال نبود و میخواست بزنه زیر گریه از قیافه اش معلوم بود که میگه : اون چه عروس افتضاحی هست با این میکاپش. وقتی لباس عروس رو پوشیدم به خودم تو آیینه زل زدم .چشمام برق می زد . من یک لحظه احساس کردم خوشبخترین دختر دنیا هستم . چند دور چرخیدم. آرایشگر گفت:چه زیبا شدید بانو ! گردنبند اریک رو بعد از 4 سال در آوردم و تو جعبه ام گذاشتم و گردنبند یادگار مادرم را به گردن انداختم . لبخندی زدم و جعبه گردنبند اریک رو فشردم . از آرایشگاه مستقیم رفتیم به باغ عروسی . از ماشین پیاده شدم و اریک رو به روم بود . اون خیلی خیلی خوشتیپ بود! گفت: خوب شدی ! گفتم: ممنون . دستم رو گرفت و گفت: بریم ؟ گفتم: باشه مشکلی نیست. نقشه داره درست میشه نقشه ای 3 ماهه . وقتی رو به فرش سفید با رگه های طلایی ایستادیم بقیه بلند شدند و دست زدند . دست در دست هم رو به کشیش قدم می زدیم ولی همه اینا تظاهر بود . کشیش گفت : جناب اریک رستر آیا شما قسم می خورید که تا آخرین قطره خون ، در زمان شادی ها و غم ها ، مشکلات ، تنهایی در کنارشون باشید و بهشون پشت نکنید ؟ اریک گفت : قسم می خورم. قسم دروغ ! کشیش دوباره گفت : و شما دوشیزه ملودی میرکیز آیا شما قسم می خورید که تا آخرین قطره خون ، در زمان شادی ها و غم ها ، مشکلات ، تنهایی در کنارشون باشید و بهشون پشت نکنید ؟ گفتم: بله قسم می خورم .کشیش گفت: خداوند سلامت به شما عطا فرماید ( بچه ها من هرچی از فیلمی که یادم بود نوشتم ) و دوتایی همزمان و به تظاهر گفتیم : دوست دارم ! و اینجا بود که ملودی میرکیز ازدواج کرد و شد ملودی رستر!
آنچه خواهید دید: من مشکلی ندارم....تظاهر کردنش قشنگ بود......ملودی یکی باهات کار داره...... کلویی کجا میری ؟......حالا همه چیز مال منه. ....چطور تونستی ......من وحشی تر از همه بودم.....چطور اتفاق افتاده ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییی
الهم NO به سکته:معنی(خداوندا نه به سکته)😂
خدا به خیر بگذرونه آخر داستانو
مرسییییییی
منی که دارم دستگاه شوک آماده میکنم
عالی بوددد
اخیش بالاخره شیپ مورد علاقم دارن کم کم بهم میرسن جک و مری🗿
منی که تصمیم های بدی دارم 😊
هعی🗿
عالییییی
مرسی
عالی من عاشق این داستان شدم😂💖
ممنونم عزیزم😀😊
عالیییییییی بود 💙🌸💙
مرسیییییی💖💖
عالیییی
مرسیییییی
خیلی این داستان رو دوست دارم
عالیه
مرسی قشنگم❤