
داستان از زبان شین هه: خب لایو کیم نامجون هم 1 ساعت دیگه شروع میشه پس فردا هم باید بره مصاحبه عااالیه یه قهوه خوشمزه با یه تیکه کیکی که تو یخچال بود خوردم. (1 ساعت بعد) خبب لب تاب قشنگم بیاا. (+نامجون_پیام های من تو لایو&بقیه آرمی ها) +سلام آرمی های مهربونم & سلام نامجون اوپا میشه بگی مصاحبه پس فردات کجاست؟ +خب برای من یه محدودیت هایی داره ولی خب چون دوستون دارم میگم..... _الکی نگو آرمی های مهربونم تو آرمی هارو فقط برای مشهور شدن میخوای +ببخشید ولی اصلا اینطور نیست[لایو تمام شد پس از کمی صحبت] گوشیم وگذاشتم کنار و دوتا کارتون برداشتم و گواش همم برداشتم با قلم روی یکیش نوشتم گول دورویی هاش و نخورید و روی اون یکی نوشتم نامجون دورو و دروغگوی سو استفاده گر و دوتا کارتون و به هم وصل کردم. خب یه صبحانه عالی. ساعت مصاحبه نامجونم معلوم شده ساعت 10 صبح فردا، امروز میخوام برم یکم خرت و پرت برا خونه بخرم. آماده شدم و رفتم و وسایلا رو گرفتم میخوام امروزپیتزا درست کنم
{چند ساعت بعد} اینم از پیتزای خوشمزه خوردم و خونه رو مرتب کردم. لب تابمو برداشتم و روی فتوشاپی که میخواستم بزنم کار کردم (من یه برنامه نویسم و میتونم فتوشاپ بکنم) شب شد و شام خوردم و خوابیدم. "فردا صبح" یه تیپ مناسب و یه آرایش ملایم و صبحانه خوشمزه. تاکسی گرفتم و رفتم اونجا و تا آرمی ها من و دیدن اومدن سمتم و هرچی تخم مرغ و آرد بود ریختن روم از اون طرف نامجون میدویید میومد وقتی رسید من و بلند کرد و به آرمی ها گفت من همه شما آرمی هارو دوست دارم ولی اول آنتی فنمو بقل میکنم و من برد توی ماشین نشوند و خودشم چون مصاحبش تموم شده بود اومد. رفتیم طبقه بالا رسیدیم به خونش رفتیم تو خیلی خوشگل بود به من گفت بشین و رفت برام لباس و حوله آورد. (+من_نامجون) _بیا حموم طبقه پایینه میتونی بری دوش بگیری ببخشید فقط نمیدونم اندازته یا نه+ممنون. رفتم حموم و لباس هارو پوشیدم گشاد بود ولی میشه تحمل کرد لباس هام و آویزون کردم و صداش کردم. +نامجون_تو آشپز خونه ام رفتم پیشش +چیکار میکنی_یه ناهار خوشمزه پختم امیدوارم دوست داشته باشی، راستی لباسا اندازه بودن؟
+بله ممنون خوبه. نشستیم ناهار خوردیم و گفتم من لباسام خشک شده میتونم برم _چقد زود، مطمئنی نمیخوای بمونی؟ +اره_باش بیا تا برسونمت لباسام و پوشیدم و رفتیم +ممنون_خواهش میکنم، فقط میتونم بپرسم چرا از من بدت میاد +دیگه بدم نمیاد و رفتم. داستان از زبان نامجون: دختر خوبی بود خیلیم کیوت بود فقط نمیدونم چرا ازم خوشش نمیاد البته الان دیگه نمیدونم بازم ازم بدش میاد یانه. رفتم خونه لباس هام و عوض کردم یهو چشم افتاد رو مبل دیدم کیف اون دختره اینجا مونده برش داشتم با خودم گفتم میبرم بهش میدم.
داستان از زبان شین هه: نشستم رو مبل و به کارهایی که تو این چند ماه در حق نامجون کرده بودم فکر کردم و به کاری که اون کرد فک کردم خیلی پشیمون بودم. _خب گوشیم کو؟ هرچی گشتم پیدا نکردم بعد یادم افتاد اونجا جا گذاشتمش یکی زدم تو سر خودم_خاک تو سرت. میخواستم آماده بشم برم دنبالش که زنگ در خورد. رفتم از چشمی بیرون و نگاه کردم دیدم نامجون در و باز کردم. _سلام نامجون +سلام اومدم گوشیت و بهت بدم _مرسی بیا تو + نه ممنون باید برم خونه کاردارم باید رو آهنگ جدیدم کار کنم _باشه هرجور میل خودته +خدافظ _خدافظ رفتم یه شام خوشمزه برا خودم درست کردم و خوردم. نشستم رو مبل و خبرهای جدید و خوندم (#خبر ) #اهنگ کیم نامجون عضو گروه بی تی اس 4 روز دیگر منتشر میشود و تاریخ کنسرت او هم به زودی مشخص میشود . _آها پس به خاطر این بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
💔سلام لطفا پروفایل من رو دنبال کنید💔
^^!-پلیزبهتصتهبیومسربزنید