
سلامممم ناظر من حتی به خاطرت سانسور میکنم عزیزم ممنون از نظارتت
آنچه گذشت نینو:ای بابا وقتی رفتیم پایین همونجا میخکوب شدم و گفتم وای باز نه داشتم میدویدم سمت بالا یعنی اتاقم که............ از زبون مرینت: دیگه داشت شب میشد نمیدونستم چیکار کنم توی اتاقم بودم و روی تختم لم داده بودم روی تختم نشستم و گوشیم رو برداشتم به ادرین پیام دادم کجایی؟ جوابی نداد منم دوباره نوشتم محل نمیدی؟ هی پسر دیوونه نفهمیدم چشه😐 به مراکان پیام دادم گفتم:هی عمو آنلاین بود جواب داد:وات؟ گفتم:🤣هیچی چیکار میکنی؟ گفت:هیچی تو هالم بیا پایین با هم گپ بزنیم گفتم:هوممممم بگو داری چیکار میکنی گفت:توی گروه چت پسرا داریم با هم گپ میزنیم مامان بابا هم روبروم دارن تلوزیون نگاه میکنن.ای خدا چرا نمیای پایین جوابم:اوممم اوکی نمیخوام چیکارم داری گفت:خدایا شفا من بازم نمیدونستم چیکار کنم هدفنم رو برداشتم و آهنگ رو گذاشتم و پلی کردم بزار به الیا پیام بدم نوشتم:دختر نیستی؟ جواب داد:خودت نیستی مامانم کارم داره بعدا چت میکنیم. منم نوشتم باشه و گوشیم رو گذاشتم کنار یکم که فکر کردم گفتم چطوره به ادرین زنگ بزنم؟اومم نه بابا فکر میکنه کیه؟اره زنگ بزنم به خودش میگیره نه بابا چرا باید به خودش بگیره آه اصلا من دیوونه شدم یه زنگ بزنم تا.. وای یاد چیزی که ادرین سیوم کرده بود افتادم و گفتم نه من دیوونه نیستم خودت دیوونه ای آه اصلا اگه من دیوونه نیستم دارم با کی حرف میزنم😐 بعد زدم زیر خنده🤣 اینقدر غرق افکارم بودم که آهنگ رو اصلا نمیشنیدم😅👍🏻آهنگ رو قطع کردم و زنگ زدم و گفتم هر چی میخواد برداشت کنه برداشت کنه من نمیدونم چیکار کنم همینجوری به اون زنگ میزنم وای وایسا دقیقا چرا دارم خودمو راضی میکنم؟اه ولش کن 🤣زنگ زدم چند ثانیه گذشت برداشت ........ ......... خونه ی آدرین از زبون ادرین:میخکوب شدم و گفتم وای باز نه داشتم میدویدم سمت بالا یعنی اتاقم که بابام صدام کرد گفت:آدرین منم برگشتم با تردید آروم اروم رفتم پایین و گفتم:بله.. نینو گفت:پسر بدبخت شدیم🌝 بابام گفت:بیا پایین دیگه چته تو ؟ اومدم و سلام کردم و اورنا پایین بود و گفت:سلام ادرین گفتم:سلام جایی نبود که بشینم سر پا بودم که بابای دختره گفت:بشین اینجا تو سرم گفتم چی بشینم پیش دختر تو؟ نینو رو کشیدم کنارم و اون رو کنار دختره نشوندم و خودم هم کنارش همه نگاه ها به من بود.گفتم:چیه؟ اورنا گفت:هیچی عزیزم و رفت اون ور تر آخه زیادی نینو رو چسبونده بودم به اورنا😅خندم گرفت ولی سریع پنهانش کردم و آب رو برداشتم که بخورم مامانم گفت:خوب پس امروز اینجا میمونید بااین حرف مامانم آب پرید تو گلوم و سرفه کردم و گفت:چی نینو زد تو دستم و گفت:چته؟ضایع منم گفتم:چیزه من الان بر میگردم بلند شدم و تو راه گفتم واقا حق با نینوعه خیلی ضایع بود😶خاک تو سرم گوشیم رو از جیبم برداشتم و دیدم مرینت پیام داده!!! میخواستم جواب بدم که دیدم زنگ زد گفتم:حتمی دلش برام تنگ شده از اونجا سریع دور شدم و توی آشپزخونه رفتم برداشتم مکالمه بین مری و آدرین.: مرینت:سلام الو آدرین:الو سلام چیزی شده زنگ زدی🙂 مرینت:هیچی نیست نمیدونم چیکار کنم فقط بهت زنگ زدم بفهمم چیکار میکنی که جواب پیامم رو نمیدی😐 آدرین:ببخشید مهمون داشتیم گوشیم صداش بسته بود😅 مرینت:چجوری صدای زنگ رو فهمیدی؟ ادرین:عزیزم همین الان میخواستم جواب بدم که زنگ زدی مرینت:اوکی مهمونتون کیه؟
آدرین:یه مزاحم قدیمی😐 مرینت:جان؟ آدرین:یه آدم قدیمی که با خانوادش میخوان خونمون مهمون بمونن😑 مرینت:اومم.....حالا چرا مزاحم؟ آدرین:چون دخترش زیادی چسبون و مزاحمه آه مرینت:دختر؟چند ساله؟ آدرین:یه سال از تو کوچیک تره! مرینت:اوه چسبون!! آدرین:اره (مرینت همون موقع زد زیر خنده😅) آدرین:کجاش خنده داره؟ مرینت:وای خدا خوب به خوانوادت بگو از اونا خوشت نمیاد آدرین:فکر میکنی قبلا نگفتم😐 مرینت:خوب؟ آدرین:کاری نکردن خو😕 مرینت:اوکی پس مجبوری نگش داری؟حالا بدبخت به کی میچسبه؟ آدرین:....me مرینت باز زد زیر خنده😅😅😅 مرینت:واقا؟؟؟؟او مای گاد😅😅😅تا دلتم بخواد آخه دخترای این زمونه از کسی مثل تو خوششون نمیاد🤣👍🏻 آدرین:تازه اونا دلشون بخواد پسر به این نازی! (از زبون مرینت:از اینکه خودش رو ناز توصیف میکرد بیشتر خندم گرفت😅) مرینت:وای عزیزم گربه کوچولو🤣🤣 آدرین:بی مزه😐 مرینت:چقدر خوب شد بهت زنگ زدم😅😅 آدرین:چرا🙃 مرینت:بمب خنده ای 🤣🤣 آدرین:راستش تو بمب خنده ای ترکیدی😐 مرینت:یه یه اگه بهت زنگ میزدم نمیخندیدم شانس آوردم زنگ زدما اخه میدونی دو دل بودم زنگ بزنم یا نه😅😅 آدرین:باشه شما بخند اما بدون فردا دعوتی خونمون بیا بعد ببینم بازم میخندی خانم 😐 مرینت:بله معلومه میخندم 😁پس اوکیه میام ادرین:خدایا کاری نداری؟ مرینت:نه ممنون از خندوندن من🤣 آدرین:🙃بای مرینت:بای خوش بگذره ... از زبون ادرین:از یه طرف خوشحال شدم که تونستم مرینت رو بخندونم و از یه طرف هم نمیدونم واقا فردا هم میخواد اینجوری بخنده آه اصلا خوب بود اول فکر میکردم بعد دعوتش میکردم 😐 بعد ناتالی رو دیدم و گفت:پسر به جای قصه بافی و به مرینت زنگ زدن برو اونجا توی حال که همه چی رو به هم ریختی پسر گفتم:وای راست میگی😅 فراموش نکرده بودم اما خوب میخواستم برم که برگشتم و گفتم:خاله هوامو داری دیگه؟ ناتالی جواب داد:خاله؟صمیمی نشو باشه هواتو دارم 😁👍🏻 من گفتم ممنون و رفتم که باز بیشتر خراب نکنم 😐😧 ..... از زبون مرینت:وای به زور خنده هام تموم شد آلیا بهم پیام داد و گفت دختر بدبختم. گفتم:چرا؟ گفت:😅شوخی کردم میگم میدونی نینو خونهی ادرنیه و ادرین بدبخت شده گفتم:اوکی نینو رو نه اما ادرین رو اره گفت:در ارتباطی ها؟😉 گفتم:ما یعنی منو و ادرین دوستای الکی هم هستیم تو و نینو چی؟😏 گفت«اه باشه ما هم دوستیم دیگه گفتم:اووووووومبارکه گفت چی گفتم 🤣 دوستتیتون گفت:ما از قبلا با هم دوست بودیم با این حرفش تعجب کردم و سریع یادم افتاد قبلا بهم گفته بود یه دوست جدید داره نوشتم :اوه اهاااااا من تازه فهمیدم این همون پسریه هست که نمیگفتی کیه؟ نوشت اره گفتم:او مای گاد نوشت:یچیز دیگه ما با هم صمیمی هستیم نوشتم اوه😧 نوشت:منظورم دوست پ.س.ر دوست د.خ.ت.ر.ه عزیزم(به خاطر تو ناظر عزیز اینطوریه کردم🌝) منم سریع نوشتم:میکشمت شوخی نکن نوشت:شوخی نیست گفتم:چرا به من نگفتی😑 گفت نمیدونم تو فاز گفتن نبودم😶 گفتم:اوف اوکی نوشت:الان هنوزم بدبختم گفتم دیگه چیه ؟ نوشت:دختر الان نینو مثل قبلا باید مواظب ادرین باشه و وقطش برای من نمیزاره😕 نوشتم:آه ولم کن بابا بدم میاد از این دیوونه بازیا نوشت: خیلی بدی😑 نوشتم:باشه عزیزم موفق باشی خدافظ دوست گرامی🙂💖 نمیدونم چم بود اما اینطوری نوشتم و نت رو بستم و اومدم بیرون و گوشی رو گذاشتم کنارم دوباره یاد ادرین بدبخت افتادم گفتم:خوب امروز با این افکار زودتر خوابم میبره😁 .......
از اون طرف ادرین:اونا تا ساعت ۱۲ بیدار موندن مامانم و مامانش تو اتاق بودن باباهامون فیلم میدیدن گفتم:پدر زمان خوابمه با این حرفم هم نینو هم اورنا از تعجب خندیدن گفتم چیه خوب 😶 نینو:میفهممت میخوای واسه چی بخوابی اما این حرفت🤣🤣 من ساکت موندم بابام گفت:به ناتالی بگو تخمه بیاره🙂 من تعجب کردم و به اورنا گفتم بره به ناتالی بگه دختره خیلی بی ادبیه گفت:ها واسه چی من برم بابات به من نگفت که منم گفتم:اما من به تو میگم گفت:من مهمونم منم گفتم:عجب آدمی هستی میخواستم به نینو بگم که انجام بده اما نقشم گرفت😏 گفت:باشه بابا🙃 رفت منم گفت:اره نینو گفت:اگه قبول نمیکرد من بدبخت باید میرفتم😐 گفتم:نه نه🤣🤣اونو فرستادم بره دنبال نخد سیاه و بعد رفتم از پله ها بالا نینو گفت:باید منم بمونم؟ من گفت:یس در این مورد شکی نیست خواهرم دوباره سبز میشود🤦🏻♂️ گفت:کجا؟؟🤣 گفتم:ولم کن خوابم میاد.. رفتم توی اتاقم نینو هم اومد و از پشت سرش آدرینا رو نگاه میکرد در اتاق رو که. باز کردم دیدم همه چی آمادس گفتم عجب انگاری ناتالی فهمید باید تو اینجا بمونی نینو گفت:ها اره معلومه با این کارات نینو رفت سر جاش و دراز کشید و رفت تو گوشی منم رفتم روی تختم و پتو کشیدم روم و شب بخیر گفتم نینو جوابم رو داد و من خوابیدم و نینو تا ساعت ۱ و نیم بیدار بود و بعد خوابید. ...... صبح شد(بعد صد سال بلاخره صبح شد🤣) از زبون مرینت یوهووووووو بیدار شدم و رفتم حموم دوش گرفتم و اومدم لباسام رو عوض کردم زود رفتم پایین دیدم بله همه بیدارن مراکان: به به خانم کوچولو بیدار شده چه شوقی داری من:بله شوقم زیاده شما شوق نداری؟ مراکان:اهمیت نمیدم😉🗿 من:هومم اوکی مامان:میدونستی جشن رو کجا میگیریم؟؟ من:نه بابا:پایین خونه ی مراکان🙃 من:اووووو به به عالی مامان:شب همگی جشن میگیریم من:ارههههههه دوسش دارم😅 یهو یادم افتاد دعوت بودم🤦🏻♀️ سر مبل نشستم و گوشی رو باز کردم و پیام دادم: الو جوابی نداد منم باز زنگ زدم و رفتم اتاقم .....از زبون خودم🤣😉 آدرین از خوابش بلند شد و خابالود میخواست گوشیش رو پیدا کنه خورد زمین رو زمین هم که نینو بود😅🤦🏻♀️ درست افتاد رو نینو بیچاره نینو هم از خواب پرید بلند شد و گفت:چته پسر... آدرین:آخ ای زنگ گوشیم نینو:گوش چی؟ آدرین بلند شد و گفت:ای بابا گوش چیه دیوونه ای یا کری؟گوشیم داشت زنگ میزد نینو طرف خوابشو عوض کرد و گفت:خوب دیگه قطع شده ولش کن.. ..... مرینت تو دلش گفت:این چرا بر نمیداره به من چه خودش بخواد زنگ میزنه ..... آدرین رفت سمت گوشیش که کاملا ازش دور بود گوشیش رو از روی میز برداشت چشماش رو مالوند و دید مرینت بهش زنگ زده. برای همین اون هم بهش زنگ زد مکالمه آدرین:الو سلام مرینت:سلام آقا خابالو آدرین:از کجا میدونی خوابم؟ مرینت:ای خدا هم از صدات هم از اینکه بر نداشتی😐 آدرین:آها گوشیم صداش زیاده من با صدای هر چیز کوچیکی بیدار میشم چه برسه به صدای جیغ وا جیغ گوشیم😂 مرینت:اوکی من بیام آدرین:کجا🙂 مرینت:خدایا شفا،باشه پس خدافظ آدرین:ها آها وایسا مرینت:ها،آقا یادشون اومد آدرین:اره بیا منتظریم مرینت از خنده ترکید و گفت:نه بابا🤣🤣همین الان بیدار شدی بعد میگی منتظریم تازه جمع هم بستی.😂 آدرین:اره خوب منو نینو😐 مرینت:اصلا نینو بدبخت میدونه چی به چیه آدرین:چرا ندونه آدرین یه لگد زد به نینو و گفت پاشو دیگه😑 مرینت:ا وا بچه رو چیکار داری😮😂😂😂😂 آدرین:ول کن میای دیگه
مرینت:اره اما تا کی بمونم آدرین:تو اول بیا بعدش معلوم میشه مرینت:نه نمیشه ما شب جشن داریم پایین خونه ی داداشم آدرین:جشن؟؟؟ مرینت:خدایا بیشتر شفا😐 آدرین:جشن چی مرینت:میام میکشمت ها از وسط نسفت میکنم آدرین:وا خوب بگو دیگه مرینت:ای بابا من حرفامو زدم خدافظ خودت فکر کن ببین جشن چیه😒 آدرین:اوا؟ مرینت اول قطع کرد ادرین هم گوشیش رو گذاشت تو جیبش و بازم به نینو لگد زد و گفت:مرینت اینا چه جشنی میتونن بگیرن نینو با بی حوصلگی تمام گفت:من چمیدونم ولم کن آه آدرین:صبحه داداش پاشو الان همه دارن صبحونه میخورن و ادرین از اتاق رفت بیرون نینو هم پاشد و رفت بیرون و دید ادرین پشت دره نینو:چته؟ آدرین:هیچی🤨 نینو و آدرین رفتن پایین همه بیدار بودن و صبحونه داشت اماده میشد یه نفر هنوز خواب بود که بلاخره با چشمان خابالو اومد پایین مامان گفت:ای بابا آدرین آدرینا هنوزم؟برید ببینم منظور مامان رو فهمیدم و دست و صورتمون رو شستیم نینو هم همینطور یهو یه پیام واسم اومد رفتم نشستم سر میز گوشی رو باز کردم دیدم لوکاعه نوشته هالووین مبارک😉💌 نوشتم:هالووین؟؟؟؟ پیام داد:خاک تو سرت یادت رفته جواب دادم:نه نه یادمه😅هالووین تو هم مبارک بعد به نینو گفتم:هی پسر تو میدونی شب چرا خونه ی مرینت اینا مهمونیه؟ نینو:منظورت جشنه؟ آدرین:اره نینو:بله شب،شبه هالووینه آدرین:اره خودم فهمیدم چرا به من نگفتی 😑 نینو:به من چه آدرینا کنارمون بود برای همین فهمید و گفت:بابا میتونیم ایندفعه یه جشن هالووین داشته باشیم آدرین گفت:نه!یعنی بابا همیشه جوابش اینه نینو:فقط حرف نزن آدرین:باشه بابا گابریل:میتونی خودت یه جشن کوچیک برای دوستات و خودت ترتیب بدی! آدرینا:ممنونم😉 ............. خونه ی مرینت
از اتاقم خارج شدم صبحونه رو خوردیم و از الان اعضای خانواده کار های هالووین رو میکردن اما من از خیلی وقت پیش آماده بودم😏 رفتم بیرون از خونه تا برم خونه ی ادرین میدونستم این ساعت صبحونه میخورن برای همین سیع کردم یکم دیر تر بیام رسیدم دم در خونشون در زدم یهو مغز خنگ من فهمید این خونه ویلایی هست زنگ رو زدم و ناتالی برداشت گفت:شما گفتم:مرینت هستم دوست ادرین،ادرین دعوتم کرد ناتالی رفت از آدرین پرسید ادرین بلند شد و رفت سمت در و در رو باز کرد من وارد حیاط شدم ادرین رو دیدم گفتم:فهمیدی امشب چه شبیه؟ گفت:اره میخواستم یه چیزی بگم شما دعوت میکنید دیگه🙂 مرینت: جانم ؟ آدرین:منظورم اینه که کی رو دعوت میکنی مرینت:آها گرفتم بعدا میفهمی دعوتی یا نه آدرین:چرا بعدا مرینت:چون تصمیم نگرفتم سمت در خونه رفتم و ادرین هم اومد و در رو باز کرد برام وارد شدم به هر چند نفری که اونجا بود سلام کردم😐 گفتم:دختری که میگفتی کی بود؟ آدرین:اونه دیگه پیش آدرینا هست مرینت:آها اوکی بدک نی😏 آدرین:ای بابا همه از میزاشون بلند شدن و هرکس یه طرف رفت نینو و اورنا اومدن سمت ما اورنا گفت:سلام خانم ؟؟ جواب دادم:مرینت،ایم مرینت اورنا:آها منم آورنا هستم😉 گفتم:خوشبختم جواب :می تو🙂 آدرین:این فرانسوی انگلیسی حرف زدن رو تموم کنید. نینو:چرا بزار صبحت کنند نینو اومد کنار گوشه ادرین و گفت:دیگه مرینت هست من برم🥺 آدرین:باشع نینو رفت بیرون همه خداحافظی کردیم نینو رفت و ما سه نفر شدیم من از ادرین فاصله گرفتم و به دختره گفتم: به نظرم به ادرین میای دختره با شوق گفت:نه بابا😅 من:میخندی؟ گفت:ادرین برام اهمیتی نداره من همینجوری سیع میکنم کاری کنم که اون از من خوشش بیاد تا اون از من خوشش نیاد من اینجا هیچ کارم🙂 مرینت:اما ادرین خیلی ازت میترسه😂 اورنا:من دیگه نمیدونم🤣 مرینت: اوکی آدرین اومد پیشم و گفت:خوب مرینت نمیخوای منو دعوتم کنی🌝🙏🏻 مرینت:آه برو کنار ببینم رفتم سمت ناتالی و ازش شیر خواستم و برگشتم و نشستم سر مبل آدرین نشست کنارم گفت:سلام دوباره خانم من:سلام😐تو میدونستی نینو با الیا.... آدرین:اره🙂
من:چرا من نمیدونستم ️آدرین:🤷🏻♂️ من از مسخره بازیایی که ادرین و اورنا میکردم خندم میگرفت مخصوصا وقتی اورنا میچسبید به ادرین وای نمیدونستم اینقدر خجالتیه این پسر ادرین تازع یادش افتاد و بهم جام داد وای خدا واقا😅؟ به ادرین گفتم باید برم چون کلی کار دارم وقتی رسیدم خونه جامم رو گذاشتم توی اتاقم و رسیدم به خانوادم،هم بهشون کمک کردم هم نامه دعوت ها رو نوشتم و پست کردم هم نصف کار ها رو انجام دادم ساعت ۶ بود🙂و ما ساعت ۸ تا ۱۲ جشن داشتیم. به دلم نشست نامه ی دعوت دوستان متفاوت باشه حتی مال ادرین،و خودم برم بهشون بدم روی هر کدوم از نامه های دوستام یه قلب زدم و رفتم و با دوچرخم یکی یکی بهشون دادم و رسیدم به ادرین....... 😉💌بای بای بچه ها 🙂🤷🏻♀️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قسمت ۱۶ از یادداشت هام پاک شده یکم دیرتر براتون دوباره میسازمش😔
عالی:)
تنکس💕اجی
عالی بود اولین کامنت فقط یک سوال
مردم چیزی به نام پیامک رو میفهمن؟حتما نباید انلاین پیام بدن پیامک عادی میدن میگن انلاین شو یا حرفشون رو میگن
ممنونم
هام؟منظور چیست🙂
میگم میگه افلاین شد میتونه پیامک عادی بده
خوب اره 🙂
حالا فرقی نمیکنه