
کم مونده تموم بشه ، شاید یه پارت مونده (:
هلووو گایز ببخشید این پارت دیر شد ***** ( جیمین ویو ) رفتیم طرفای ایتهوون که صدای یه پسرو شنیدم که داشت برای دوستش یه چیزی رو تعریف میکرد : اره دوست دوران دبیرستانمون چوی سوبین … اره یه دخترو به زور به خونش برده و قراره به اجبار باهم از•دواج کنن … اره دختره همون لیمینیونگه … اره باهاش هم مدرسه ای بودیم … دختره ی بیچاره … منو هوسوک و یوجین دوییدیم طرف پسره و گفتیم : اممم ببخشید شما چوی سوبینو میشناسید ؟ پسره با پوزخند گف : اره ، خیلیم ازش دخوریم … دستمو بردم جلو و گفتم : دنبال مینیونگم … اگه شمام میخواین از سوبین انتقام بگیرید بیاید هم دست بشیم … اینجوری هم من مینیونگو نجات میدم شما هم انتقامتونو از سوبین میگیرید … پسرا به هم نگاه کردنو گفتن : قبول … و دستمو گرف و با هم دست دادیم که بهشون گفتم … : هرچه سریعتر باید پیداشون کنیم … وقتمون کمه … پسرا اسمشونو گفتن : خب وایسا خودمونو اول معرفی کنیم … من جانگ گیون وو هستم … اونیکیم گفت : کیم هه این هستم …. گفتم : خوشبختم …هوسوک گف : خب نقشه چیه ؟ گیون وو گفت : سوبین برای احتیاط بیشتر که مینیونگ فرار نکنه عروسی رو تو خون گفته بگیرن پس عروسی تو خونست ! سرمو تکون دادمو گفتم : خب خونش کجاست ؟ هه این با پوزخند به صندلیش لم داد و گفت : دوست من تو کارای تجاری با سوبین همکاری کرده بود اما سوبین سرش کلاه گذاش … اون ادرس خونشو داره … میتونم از اون بپرسم … بهش بلند گفتم : خب بپرس دیگهههه … هه این جلو اومدو گف : اما اون برای فهمیدن ادرس خونه ی سوبین پول میگیره ازمون …! به صندلی لم دادمو گفتم : مهم نیس … جونمم بخواد میدم فقط بگه … زنگ زد بهش که گوشیو جواب داد : الو ؟ الو سلام جیهیون … منم ههاین … خندیدو گفت : خب خب خب ههاین چه عجب از ما یادی کردی هوم ؟ ببین جیهیون تو ادرس خونه یه سوبینو داری دیگه درسته ؟ میشه بهم بدیش ؟ خب ارع دارم اما در عوض تو چیکار میکنی ؟ بلند داد زدم : یه میلیون وون بهت میدم … هوسوک و یوجین و گیوون وو با تعجب و وحشت بهم نگاه کرد : هه این اروم گفت بهم : مطمئنی میتونی این مبلغ رو پرداخت کنی ؟ سرمو تکون دادمو گفتم : اره میتونم … مرده خندید و گفت : ساعت ۳ میام کافه اونجا من ادرس رو میدم شما ها هم پول رو پس حواست باشه !
بعد قطع کردن گفتم : من میرم از بانک پول بگیرم برمیگردم …( بعد گرفتن پول ) پول رو تو پاکت گذاشتم و دیدم مردی پیش هوسوک اینا نشسته … رفتم کنارش و گفتم : خب من پولو اوردم … برگشت بهم نگاه کردو گف : این ادرس ، پول رو رد کن بیاد … پولو بهش دادم و کارو تموم کردم رو به پسرا گفتم : بلندشید بریم … داشتم بلند میشدم که ههاین بازومو گرفت و گفت : وایسا فردا … الان بریم سوبین متوجه میشه فردا اگه بین مهمونی بریم سرش گرمه و نمیفهمه … گیونوو گفت : ارع دادا بشین سرجات نترس هنوز دیر نیست ، نشستم سرجام و گفتم : کاش دیر نباشه … کاشکی …
مینیونگ ویو ) لباس عروسمو پرو کردم … همه وقتی لباس عروس میپوشن حس خوشبختی میکنن اما من حس تنفر کل وجودمو گرفته … سریع درش اوردم که مامانمو سوبین گفتن : وا از اتاق میومدی بیرون ماعم میدیدم … بدون نگاه کردن بهشون رفتم سمت ماشین و گفتم : لازم نکرده خیلی گشنم و خستم … خداحافظ … از سوبین متنفرمممم …. رفتم خونه سر نودل کاسه ایم رو باز کردم و اب ریختم که صدای در اومد ، طبق معمول سوبین بود … با ذوق اومد بهم گف : از بین این کت شلوار کدومش خوشگلتره هوم ؟😃 با بیحوصلگی گفتم : هردوتاش خوبن …😒 با ناراحتی گفت : چرا ذوق نداری ؟ با صدای سرد گفتم : چون ادمی نیستی که باهاش حس خوشبختی کنم …😒 نودلمو برداشتم و رفتم رو کاناپه نشستم خوردم و انداختم دور … گرفتم خوابیدم … کاش تو خواب ب•میرم …💔
خب گایز این پارت کم بود پارت بعدی پارت اخره مرسی از حمایت هاتون (: داستان بعدی از کوکی باشه ؟ (:
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلاااامممممم، راستش راجب داستانت (< صدای قلبت >)توی نظرسنجیم (خودم) چیزی گذاشتم اگه دوست داشتی بیا و به بقیه بگو بهت رای بدن🤭💕
لینکش:https://testchi.ir/polls/86740
پین؟
عالی
عالی بوددد💓💛
مرسی (:
پارت بعد پیلیز
عالیییییییی
از نامجون من نامجون لاورم ولی از نامجون داستان ندیدم
تکپارتی گذاشتم گلم خواستی ببین (-:
حتما
پارت بعدیییی
داستانت عالی هست
آره از کوک بزار🥺
مرسی عزیزم ممنون از حمایتت (:✨💜
باید از تو تشکر کنم که چشمات و دستات درد میگیره ولی برای ما داستان می نویسی.
دست و پنجه ات طلا
الهیییی ، فدات 🥺✨💜
عالییییی عزیزم 💖
آره داستان بعدی از کوک باشه
عالییییی عزیزم 💖
آره داستان بعدی از کوک باشه
مرسی ،توعم عالی هستی چون حمایتم کردی (:
مرسی (ʘᴗʘ✿)
✨🥰