سلاممن اومد با پارت جدید معرفی میکنم پارت ۶ بریم که رفتیم
خب کجا بودیم اها از زبان لیا : شیر گفت: داره شب میشه ، خلاصه من و مارتین و شیمر رفتم خونه که مارسل و خاله شیلا و عمو لوییس اومدن دم در و گفتن خوش اومدین مدرسه اومد دم گوشم گفت :این کیه که گفتم بزار بریم داخل بهتون میگم رفتیم داخل من مارتین رو بردم داخل اتاقم بی عوض کنیم به مارتین داشتم داستان زندگی الانم رو برای مارتین تعریف میکردم که خاله گفت
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام ببخشید من تا تابستان نمیتونم داستان بنویسم ولی قول میدم هروقت که وقت کردم بنویسم
حدیثه اجی حدست درسته دوست پسر لیا و عاشق شدن لیا و مارسل اسم دوست پسر لیا جک هست و جک مارسل رو برد داستان میخواد جالب بشه
افرینادامهبده
منتازهباداستانتاشناشدمومیخونمشو
لطفابهداستانمنمسربزنواگرخوببودنظربده