«آدرین»
درحالی که یعقه پیراهن سفیدم و مرتب میکردم. با آرامش از پله ها پایین اومدم.
لبخندی که ناخداگاه روی لبم نشسته بود با دیدن مامان پر رنگ تر شد.
به طور عجیبی حالم نسبتا به روزای قبل بهتر بود.
تا چشمش بهم افتاد گل از گلش شکوفت.
نگاه کلی به سر و وضعش انداختم. مثل همیشه شیک و ساده بود
مقابلش ایستادم. با روی خوش گفت: صبح بخیر
آدرین: صبح شمام بخیر.. جایی میرید!
سرش و به نشونه مثبت تکون داد: اره یه چند تا کار دارم باید برم بیرون... آه راستی میشه قبل از اینکه بری مرینتم صدا کنی!
گیج سرم و کج کردم و متعجب لب زدم: مگه اینجا نیست؟
با لحنی که انگار از ادامه دادن این موضوع راضی نیست گفت: نه هنوز از اتاقش بیرون نیومده!
شوکه نگاهم و به طبقه بالا دوختم. یادمه قبل از اینکه بیام پایین، اتاقش و چک کرده بودم
مامان: خب پس من میرم دیگه.
انقدر فکرم درگیر بود که فقط سرم و تکون دادم
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
ادرین به خدا کاری با مرینت کنی نه من نه اجی وایولت ادرین : به من چه من : : | همون دهن صافه
پارت بعدو بدههههه😂🤲🏻
عالیییییییی
مرررررسیی✨💕🫰
عالی
ممنونن✨💕🫰
بد جایی کات کردی 🥺
عالی بود
پس سعی میکنم زودتر بزارم😂
مرسی قشنگم✨💕
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛🥺
محشر بود بعدی لطفا
سپاس فراوان💕✨🫰
عالی بود
بعدی لطفا
مررسیی عزیزم💕✨
عالی فین یا خرا
مرررسیی💕✨
عالیییییی
ممنون✨💕😁
دنبالی بدنبال