
سلام امدم با پارت پنج سه تاییی اول برای لوکاسه سه تای دیگه برای آنجلیا(سوال ) بریم دیگه............برو.....
لوکاس:......داشتم گریه میکردم که پدر مادرم صدام زدن رفتم اتاق پادشاهی پدرم دیدم مایو اونجاس پدرم گفت برای چی زدیش گفتم اون اول آنجلیا ترسوند بعد گازش گرفت و خون زیادیو از دست داد مجبور شدم از خون خودم بدم که الان بخاطر اون از پیشم رفته گفت آنجلیا کیه؟ مایو گفت یه انسانه پدرم گفت بخاطر یه انسان هم نوع خودتو میزنی بعد از خون خودت دادی و الان تو رگاش خون یه خون آشامه گفتم اون انسان عادی نیست اون دوست صمیمیمه گفت یه خون آشام با انسان نمیتونه دوست بشه الان دستور میدم بکشنش گفتم قبلا خواستین بکشین الان هم میخوایی بوکشینش گفت منظورت چیه گفتم درست 10 سال قبل همون خانواده که خونشون پیش جنگل بود خانواده آنجلیا بود میدونی چرا موقع رفتن شما اونا اونجا نبودن من در ظهر آفتابی رو تحمل کردم و غیر مستقیم بهشون گفتم و اونا رفتن بعد از ده سال دوباره منو آنجلیا همو دیدیم و مایو اونو داشت میکشتش مجبور شدم از خون خودم بدم و اون الان یه نیمه هست......
پدرم دستورداد که منو بندازن داخل اتاقم گفت تا دیگه از اتاقت در نمیایی و زندانی شدم بعد از چند روز دوری از آنجلیا افسردگی گرفتم نمیتونم بدون اون باشم نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برم دنبالش برای همین فرار کردم رفتم یه شهر اونور تر پیداش نکردم که بنر دیدم نوشته بود برنده مسابقه دو خانم آنجلیا از مدرسه میتال دنبال مدرسه گشتم برام آشنا بود چون دوست صمیمیم لوکا اونجا درس میخونه رفتم داخل مدرسه لوکا دیدم گفت لوکاس سلام تو اینجا چیکار میکنی گفتم فرار کردم گفت از کجا گفتم از امارت گفت برای چی برای اینکه آنجلیا پیدا کنم گفت آنجلیا که هم کلاسی منه چیکار داشتی گفتم داساتش طولانی بعد از مدرسه پارک بقلی میبینمت گفت باشه خداحافظی کردیم داشتم میرفتم بیرون از مدرسه دیدم آنجلیا داره رد میشه سعی گایم شدم خیلی ناراحت بود انگار مثل من افسردگی گرفته میخواستم برم پیشش اما نمیتونستم برم رفتم پارک بقلی اونجا منتظر بودم تا لوکا بیاد.....
لوکا امد گفت خوب حالا برام بگو همه چیو از دم گفتم گفت تو واقعا چرا بخاطر یه انسان خون خودتو میدی الان اون چش میشه گفتم خوب اگر میمرد منم خودمو میکشتم بعد از 10 سال همو دیدیم و اون الان تبدیل به یه نیمه شده برای همینم فرار کردم افسرده گرفته بودم نتونستم دوریشو تحمل کنم گفت میدونی آنجلیا هم افسر دگی گرفته نمیدونیم چرا گفتم واییی الان چیکار کنم که یهو دیدم آنجلیا وایساده منم بلند شدم روبه روش وایسادم که یهو هر دوتامون بغضمون ترکید و زدیم زیر گریه گفتم تو که نمیخواستی منو ببینی گفت خوب نتونستم تحمل کنم گفتم الان حالت چطوره گفت یه نیمه شدم سرعت بالا توی آفتاب میسوزم و بعضی موقع ها اینطوری میشم و نمیتونم خودمو نگه دارم مادر پدرمم منو ترک کردن گفتم قدرت داری گفت اره چهار عناصر گفت واییی مثل من لوکا برگشت گفت میشه بخاطر ابن باشه که خون لوکاس توی رگاته گفتیم شاید باهم گفتیم و خندیدیم برای این چند روزه هردوتامون خندیدیم.....
آنجلیا:...بعد از تموم شدن گریم رفتم پایین مادرم دستشو برید خودمو کنترل نکردم و خوردمش مادرم گفت تو تو چرا یه خون آشامی تمام ماگرارو گفتم گفت من بهت گفته بودم که نرو گفتم اما گفت اما اما نداره رفت وسایلشو جمع کرد گفتم کجا گفت تا وقتی که خودتو کنترل نکنی و تبدیل به انسان نشی نه ما تورو میبینیم نه تومارو منم تنها شدم رفتم یه کار توی یه گل فروشی پیدا کردم کارمیکردم میرفتم مدرسه خیلی دلم لوکاسو میخواست که توی پار دیدمش شروع کردم به گفتن گفت اتفاقاً پدرم منو زندانی کرده بود فرار کردم دوری از تو خیلی سخت بود هم دیگه رو بغل کردیم زدیم زیر گریه گفت حالا خوب تا دیگه تنها نیستیم ما باهم دیگه زندگی میکنیم گریه نکن من بجات میرم کار میکنم گفتم باشه لوکا گفت اهم اهم ببخشید من اینجام و باید بگم که شما وابسته هم شدیت(نویسنده:وابستگی خیلی بده پیشنهاد من به هیچ کس وابسته نشین )(آنجلیا:اهم میشه پرانتز رو ننبندین از نظر فرقی نداره و شما باید دانشمند میشدین بای نویسنده:بای )
خوب الان ما باهم زندگی میکنیم اون کار میکنه منم خونه رو جمع میکنم هم واحد یک هم واحد دو واحد یک مال لوکاس بود واحد دو مال من یه روز که میخواستم برم مدرسه که یهو خودمو توی یه کوچه تاریک پیدا کردم و بعد چند نفر منو قرفتن بردن هر کاری کردم نتونستم خودمو نجات بدم که بیهوش شدم...از زبون لوکاس. ....من و آنجلیا داشتیم میرفتیم که یهو آنجلیا غیب شد دنبالش گشتم که چند خون آشان منو گرفتن وقتی بهوش امدم دیدم توی امارتم دستو پاهام بستس امارت امارت خودمونه که پدرم امد گفت سلام پسرم گفتم آنجلیا کوش گفت اوناها دیدن با طناب وسلش کردن به دیوار گفت تو فرار کردی حالا دختره میمیره گفتم نه نه که آنجلیا بهوش امد گفت لوکاس لوکاس منو نجات بده اینا کین ما کجایم چرا من آویزونم.......
ببخشید اگر کم بود بقیش پارت 6 لایک و نظر یادتون نره و ممنون از تستچی عزیز♥♥♥♥♥♥♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)