ببخشید خیلی دیر شد ...
همون موقع خودمو ازش جدا کردم و زدم تو گوشش و تا تونستم دویدم . اینقد دویدم که محکم با سر خوردم زمین . نمیدونستم که چرا اینقد بد بختم . باید بهشون میگفتم که من ایرانیم . اره تنها راهش همین بود 😞. - هی بچه ها همتون بیایید باید یه چیزی بهتون بگم . - چی میخوای بگی سوا؟ نگاه سردی توی چشمای هان سوجون کردم . میخواستم خفش کنم پسره ی منحرف .
بچه ها راستش من .... من ..... ایرانی هستم یعنی کره ای نیستم 🙂 - خب که چی ؟ - اینی ک گفتی یعنی چی ؟ فکر کردی ما دیگ باهات دوست نیستیم ؟ 😂 - نه نه نه نه . اصلا اینجوری نیست . فقط میخواستم بعضیااااا ازم فاصله بگیرن . - هی سوآ صبر کن . - با من صحبت نکن 😑 خودخواه منو چسبوند به دیوار و نگاهشو نزدیک تر کرد و چشاشو تنگ کرد . - فکر کردی من تورو ول میکنم ؟ من تورو همینجوری که هستی دوست دارم . فرقی نداره ک کجایی باشی . حتی بد ترین کشور هم ملیت تو بود ، مطمئنن من باز هم عاشقت بودم . تو چی ؟ احساسی بهم نداری؟
- من ؟ پووووف 😂 چی میگی ؟ معلومه ک دارم . - عه جدی؟ 😍 - اره جدی . من ازت متنفرم اینم احساس من 🙂 استادم وارد همون محدوده شد و من با تماااام توانم اونو حل دادم و رفتم . - اخخخخخ سرم.حداقل اروم 😐
....................... نمیدونم چطوری پسر رویاهام رو معرفی کنم . چشمای بادومی کشیییییییده . لبای غنچه ای و پوست سفییید و صاففففف . اما باید اعتراف کنم که سوجون همه ی این ویژگی هارو داشت 😐 یعنی باید عاشقش میشدم ؟ نمیشدم.؟ اااا مگه دستتتت منههههههه؟ نخییییر . هر چی قلبم بگه 😌 راستش کم کم دارم یه احساسی به سوجون پیدا میکنم . عه راستی . خیلی وقته به تانیا زنگ نزدم . یه زنگ بزنم بهش 🙂
- الو . - الو ؟ - سلام تانیا . نمیشناسی ؟ - تویی سوا ؟ سیمکارتتو عوض کردی ؟ بدون من رفتی کرههههه؟خییییلیییی شتری (در واقعیت این ما به هم میگیم شتر چون یه جریانی داره و خلاصه اینا😁😁) - همچنین شترم . دلم واست تنگ شده . - دوست صمیمی پیدا کردی؟بیشتر از من دوستش داری؟ - راستش خیلی صمیمی هستیم اما از تو بیشتر دوستش ندارم 😊 اسمش جوگیونگ هست . خیلی دختر خوبیه 😂
- عه جدی از من بهتره ؟ - نه بابا شترم 😐 - سوا میشه بیایی ایران؟ - نه شرمنده تو بیا کره 😊 - نمیتونم بابام اجازه نمیده و همینطور مامانم 🙂 - ایششششش😐 ............................. تق تق تق ..... - بعله کیع؟ - میتونم بیام داخل سوآ ؟ - کیستی ؟😴 - سوجون همون موقع از تخت افتادم و خودمو جمع و جور کردم . این اینجا چی میخواست؟؟؟؟؟😐😐😐😐😐😐😐الاااااانننننن؟
گلوم رو صاف کردم . - بیا داخل - مرسی واووووووووؤو چه تیپی زده بود 🤩 - خوش تیپ شدیا ولی هنوز کارتو یادم نرفته 😑 - خیلی یه هویی بود ولی جدی گفتم - خب بگذریم چی شده؟ - میایی با هم بریم بیرون؟امروز تعطیلیم . - مامانم اجا...... نذاشت حرفمو تموم کنم ..... - اجازه گرفتم . - باشه اما من صبحانه نخوردم - خب منم نخورم با هم میخوریم سعی کردم تا میتونم بهونه بیارم اما نشد😑 - خیلی خب اکیه بریم فقط با اجازه من آماده شم ....... - آماده شدم بیا بریم .
…………………… - صبحانه چی میخوری؟ - هر چی تو بخوری . راستی این مثل یه قرار گذاشتنه ؟ - بزار اعتراف کنم . اره با من قرار بزار . - 😐 -🙂 قلبم به تپش افتاد . دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم . دویدم و رفتم .برای اینکه سوتی ندم گفتم که دنبالم بیا . بیا بدوییم 😁 خدایاااااا رسما گند زدم 😑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیزم❤