خب سلام من اومدم با پارت ۹ داستانم چند بار این پارتو نوشتم یهو پریده 🙁 الان امیدوارم نپره . تا الان ۷ پارت منتشر شده هرکس طرفداره استقبال کرده . ممنون از همتون . لطفا با نظراتتون منو شاد کنید کیوتا 😘 راستی از این به بعد داستان رو گزینه ای میکنم 😊
ز زبان مرینت : توی جت بودیم خیلی خوابم میومد برای همین خوابیدم باصدای خدمتکار که میگفت خانم الیزا لطفا بیدار شید تا نیم ساعت دیگه میرسیم بیدار شدم . دیدم مادر و پدرم دارن با مانیتو فیلم میبینن و ماریانا کتاب میخونه و مانیا آهنگ گوش میده . منم تصمیم گرفتم کمی موزیک گوش بدم .
۳۰ دقیقه بعد از زبان مرینت : فرود اومدیم بعد بادیگاردمون اومد و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه راه افتادیم .
وقتی رسیدیم چشمام باز مونده بود 😯😯 ، خونه نبود اون عمارت بود خیلی بزرگ بود . یه خدمتکار اومد و گفت سلام خوش اومدید . ماریانا گفت ممنونم بعد به من گفت ایشون هلن هستند خدمتکار ما هلن گفت از آشنایی با شما خوشبختم خانم الیزا گفتم ممنونم لطفا مرینت صدام کن گفت چشم حتما .
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
آدرین رو به عنوان برادرم انتخاب میکردم
ممنون به خاطر کامنت
من پسرم ولی اگه دختر بودم
چالش : 1
عالیییییییییی بود
خیلی ممنونم 🙃
جواب چالش ۵
ممنون بابت نظرت